شهادت امام سجاد ع

شهادت امام سجاد ع

شهادت امام سجاد ع

شهادت امام سجاد ع

شهادت امام سجاد ع
شهادت امام سجاد ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دست قضا به دفتر من درد میکشد


به مناسبت شهادت امام چهارم


دست قضا به دفتر من درد میکشد
واژه به واژه پیکر من درد میکشد


شبها میان سجده کمی آه می کشم
از سنگ بی هوا سر من درد میکشد


من ناله های مادرمان را شنیده ام
قلب نجیب مادر من درد میکشد


پایین نیزه عمه ی من گریه می کند
بالای نیزه دلبر من درد میکشد


هر شب برای عمه ی خود گریه میکنم
از چشم هرزه سرور من درد میکشد


لعنت به ساربان همه را خسته کرده است
پهلوی زخم خواهر من درد میکشد


گاهی که روی نیزه سری میخورد تکان
بانو ربابه محضر من درد میکشد


شرمنده میشوم به خدا آب میشوم
وقتی کسی برابر من درد میکشد


هر لحظه فکر کرب و بلا میکشد مرا
این لحظه های آخر من درد میکشد


علی حسنی

 


تعداد بازديد : 271
چهارشنبه 05 آبان 1395 ساعت: 12:59
نویسنده:
نظرات(0)
یعقوبِ کربلا ، همه جا گریه میکنی


امام_سجاد_علیه السلام
 

یعقوبِ  کربلا   ، همه جا گریه میکنی
حق داری جای آب و غذا گریه میکنی
یک گوشه مینشینی و تا گریه میکنی...
آنقدر  گریه دار   شما  گریه میکنی...

هرکس که هست دوروبرت  گریه میکند
با زخمِ  روی پلکِ ترت  گریه میکند


این بغض سدِ  راه نفس در گلو شده
اشکت برای آبِ وضو آبرو شده
سجاده ات کجاست دلت زیر و رو شده
وقتِ شروعِ  گریه برای  عمو شده

با رفت و آمد علقمه را زود گشته ای
دنبالِ  آنچه از  بدنش  بود  گشته ای

اعضا که کاملا ً همه یک جا  نبود نه ؟!
چیز  زیادی از تنِ  سقا نبود نه ؟!
آنهم که بود خوش قدوبالا نبود نه ؟!
اینگونه قبر  ورنه  معما نبود نه ؟!

چه خاک کرده ای که چنین گریه میکنی
تا میرسی به  اُمِّ بنین  گریه میکنی...

حبیب_نیازی


تعداد بازديد : 311
چهارشنبه 05 آبان 1395 ساعت: 12:57
نویسنده:
نظرات(0)
با گریه اش زمین و زمان گریه میکند

امام_سجاد علیه السلام
.

با  گریه اش  زمین  و  زمان گریه میکند
این نیمه جان به قیمتِ جان گریه میکند

باید به جای آبِ وضو ، ظرفِ اشک برد
او  بی گمان ،  بدونِ  امان  گریه میکند

یادِ  " فَقَطَّعوه..." نفسش قطع میشود
وقتی که  با  صدای  اذان گریه میکند

این قدکمان ، اگر که سرش تیر میکشد
دارد  به یادِ   تیر و کمان  گریه میکند

با دست اگر دهانِ خودش را گرفته است
باور کنید   یادِ  سنان  گریه  میکند!

قصاب های شهر ، همه میشناسنش...
با ذِبحِ گوسفند ، چنان گریه میکند

باید بپرسد : آب به قربانی داده اند؟!
بعدش همان  کنار ِ دُکان  گریه میکند!!

کنجی نشست ُ  آهِ  لبش شد "ابالغریب"
یعنی  به یادِ  آبِ  روان گریه میکند

جایی حصیر  دید و بِهَم ریخت صورتش
یادِ  تنی که ریخت در آن گریه میکند

بابا کفن نداشت ، تنش پیرُهن نداشت
با  داغِ   پیکری  عریان گریه میکند

آنقدر سخت قالبِ  عباس جمع  شد
آنقدر  که  تمامِ  جهان گریه میکند

از خاطراتِ  شامِ غریبانِ  سوخته
آقا  هنوز  هم  نگران  گریه میکند

...

آقا هنوز دم به دم از حال میرود
از خیمه گاه تا دلِ  گودال میرود

یک   گوشواره دیده  و  آشفته خو شده
یک شیرخواره دیده،دلش زیر و رو شده

حال و هوای   قافله یادش نرفته است
اشکِ رباب و حرمله یادش نرفته است

سرها   بریده   بود ،  نفس ها  بریده بود
هر گوشه خونِ تازه ی گوشی چکیده بود

یادش نرفته ،  دید که غوغاست پیشِ او
گیسوی شعله  مقنعه میخواست پیشِ او

گاهی  که  داغِ  سینه  سبکتر نمی شود
راضی به جز شکستنِ این سر نمی شود

دارد  امام   میشکند  سر  برای چه؟!
عمّه سرش نداشته معجر برای چه؟!

اما   دوباره  ،  میرود  از  کربلا  به شام
دارد دوباره میبرد این روضه را به شام

با  هر   نفس ،  تمامِ   تنش  تیر  میکشد
این " آه " را  به  سختیِ  زنجیر  میکشد

آتش  گرفته  باز  ،  عزادارِ  آتش است
جاهای گودِ روی سرش کارِ آتش است

نامش علیست ، پس کفِ افسوس میزند
لطمه   به پای   روضه ی  ناموس میزند

دشنام های  شام ،  زبان های بی ادب
یک  مُشت  چشم چران های بی ادب

رقصیدن و تکانِ سر  و  نیزه دارها
پرتابِ  سنگِ کینه  زِ  گوشه کنارها

آنقدر  دستِ   سنگ زدن ها   دراز شد
حتی سری که بسته به نی بود باز شد!!

اینکه  لبِ  امام   صدا خورد کم نبود
افتاد  در  شلوغی و پا خورد کم نبود

با دستِ بسته ، روحِ عبادات را زدند
با  پایکوبی   عمه ی سادات را زدند

دارد  مرور   میکند   این  سرگذشت را
شطرنج و می ، وَ چوب ُ سرِ بینِ طشت را  

حالا که  سوخته  جگرش  رفتنی شده
از دست رفته چشمِ ترش  رفتنی شده


حبیب_نیازی

 


تعداد بازديد : 607
چهارشنبه 05 آبان 1395 ساعت: 12:56
نویسنده:
نظرات(0)
باید که از زندان غم‎ها پر بگیرم

باید که از زندان غم‎ها پر بگیرم

یک‎بار دیگر روضه را از سر بگیرم

 

وقتی گرفتارم خواهرها چگونه

راه فراری از دل لشکر بگیرم؟

 

من که نخ عمامه‎ام حبل المتین است

سخت است از عمامه خاکستر بگیرم

 

از «سهل» کهنه پارچه درخواست کردم

تا مرهمی بر زخم این پیکر بگیرم

 

اصلا تمام سعی من در راه این است

گهواره را از حرمله دیگر بگیرم

 

حالا که ناموسم معذب در گذرهاست

هر چیز دارم می‎دهم معجر بگیرم

 

شلاق هی خورده به پهلویم چه بهتر

در این میانه روضه‎ی مادر بگیرم

 

شرمنده از بابا شدم بیمار بودم

آخر نشد از قاتلش خنجر بگیرم

 

بین قنوتم آرزوی مرگ دارم

شاید که مرگ خویش را آخر بگیرم

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 291
جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 11:29
نویسنده:
نظرات(0)
امام جواد(ع)-شهادت ماه باشی، روز و شب در آسمان باشی اگر لحظه لحظه، روشنی بخش جهان باشی اگر روضه ات

امام جواد(ع)-شهادت

 

ماه باشی، روز و شب در آسمان باشی اگر

لحظه لحظه، روشنی بخش جهان باشی اگر

روضه ات یکجور دیگر می شود، در حجره ات

خود ولیِ عهد سلطان زمان باشی اگر

روضه ات حتما علیِ اکبری هم می شود

موقع رفتن از این دنیا جوان باشی اگر

بر مشامت می رسد از کوچه بوی دود و یاس

درجوانی ات خصوصا قد کمان باشی اگر

زهر ده تا اسب خواهد گشت و خواهی شد حسین

شمر وقتی رفت و در دست سنان باشی اگر

تازه بعدش روضه در ناحیه ی انگشتر است

درمسیر چشم های ساربان باشی اگر

روضه دارد می رود از کربلا سمت دمشق

با سر ماهت دلیل کاروان باشی اگر

مادرت شد «خیزران» و بیشتر حق با شماست

اشک ریز روضه های خیزران باشی اگر

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 269
جمعه 12 شهریور 1395 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
یا سیدالساجدین(ع).. . بنویس اصل ماجرا دنباله دارد کرب و بلای کربلا دنباله دارد تقدیر باشد تب کنی و جا


بنویس اصل ماجرا دنباله دارد
کرب و بلای کربلا دنباله دارد
تقدیر باشد تب کنی و جا بمانی
جا ماندن از دست قضا دنباله دارد
سر روی نیزه،تن روی ریگ بیابان
گودال و شمر بی حیا دنباله دارد
ناموس تو،غارت،حرامی ها و عمه
«يا عَمّيَ العبّاسْ»ها دنباله دارد
سخت است نام تو علی باشد،ببینی
زهرا به زیر دست و پا...دنباله دارد
پای برهنه بین صحرا راه رفتن
خار مغیلان توی پا،دنباله دارد
از کوفه رد شد کاروان اما...اما...
این راه تا شام بلا ، دنباله دارد
دروازه ی ساعات را تا اینکه دیدیم
عمه گفت:این روضه ها دنباله دارد
گفتم که عمه روضه را مکشوف تر خوان
میگفت:بغض مرتضی دنباله دارد
حالاست وقت روضه ی «اَلشّام»سجاد
اَلشّام اَلشّام...این نوا دنباله دارد
فهمیدم از دشنام های آن یهودی...
این کینه از شیر خدا دنباله دارد

 


ایمان دهقانیا


تعداد بازديد : 177
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
خوش بود جانب تو عرض نيازي بكنيم سويِ تو آمده و دست درازي بكنيم سائلي بر درِ بيت الكرمت آقايي ست مي شو

خوش بود جانب تو عرض نيازي بكنيم
سويِ تو آمده و دست درازي بكنيم
سائلي بر درِ بيت الكرمت آقايي ست
مي شود نغمه ي دل، شورِ حجازي بكنيم
اذن بايد بگرفت و به رهت پاي نهيم
بعداز آن شكرِ خدا را به نمازي بكنيم
پَر به دل داده و پرواز سوي دلدار است
با پر و بال، ارادت به فرازي بكنيم
مرغِ بام تو شدن بر همه جا مي ارزد
رزقِ سلطاني تو بهرِ گدا مي ارزد

چشم ما سوي دعاي تو و سجاده تو
مستي ما گرو جامِ مِي و باده تو
هركسي خورده به بن بست بجز عاشقِ مست
عاش آن است كه باشد به رهِ جاده تو
ما سَرِ راه تو هستيم و فقط محو توايم
جان ناقابل ما هست كه آماده تو
هركه افتاد به دامِ نگهِ حيدري ات
شده تسخيرِ دوچشم تو و آزاده تو
ظبط گرديده به دستانِ خدا صوت شما
پخش گردد اثرت تحت عناوين دعا

سخنت خطبه شد و شامِ بلا ريخت بهم
از بيانت همه ي كاخ و بنا ريخت بهم
صوتِ قَرا و رسايت تنشان را لرزاند
لشگرِ كفر ازاين لحن و صدا ريخت بهم
همسفر با سرِ برنيزه شدي چون زينب
ديد هركس شده اي چون اُسَرا ريخت بهم
از حجومي كه به اطفال و حرم آمده بود
آسمان تيره شد و رنگِ هوا ريخت بهم
بگذرد جنت از آن، اول هر عشق تويي
هر حروفي كه ميان آمده در عشق تويي


شعر از:علی احمدیان-جنت


تعداد بازديد : 137
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-مصائب آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت بهر نماز عشق

امام سجاد(ع)-مصائب

 

آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت

گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت

بهر نماز عشق به محراب معرفت

از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت

وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک

با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت

چون شمع سینه سوخته ای آب شد تنش

از بسکه همچو فاطمه با گریه خوگرفت

رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق

با خطبه ای که خواند توان از عدو گرفت

پیراهنی که فاطمه از مهر رشته بود

تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت

با یاد تشنگان لب آب خون گریست

هرگه که دید آب و بدستش سبو گرفت

با کثرت گناه «وفائی» به اشک و آه

امید خود ز آیۀ لا تقنطو گرفت

 

سید هاشم وفائی


تعداد بازديد : 171
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 11:15
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت در ازل بود كه خون از جگرم كام گرفت بارش ابر ز چشم ترم الهام گرفت آه از ناحیه ی حن

امام سجاد(ع)-شهادت

 

در ازل بود كه خون از جگرم كام گرفت

بارش ابر ز چشم ترم الهام گرفت

آه از ناحیه ی حنجر من پیدا شد

نوح از نوحه ی من بود چنین نام گرفت

روزگاری است فقط خواب و خوراكم گریه است

سر و سامان مرا بازی ایام گرفت

هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من

بسكه اندوه و مصیبت به پر و پام گرفت

سی چهل سال دلم سوخت...دلم سوخت...ولی

خبر حرمله آمد كمی آرام گرفت

كربلا – عمه ی من گفت – فقط زیبایی است

دل ما بیشتر از غائله ی شام گرفت

آی مردم بنویسید به تاریخ دمشق

زهر...نه ، جان مرا سنگ لب بام گرفت

پشت دروازه ی ساعات مرا دار زدند

و یهودی به سرم چوبه ی اعدام گرفت

چشمش افتاد به ما پیرزنی ، از حرصش

كاروان را وسط كوچه به دشنام گرفت

پنجه ای كه به سر و روی حسین چنگ كشید

موی ناموس مرا در ملأ عام گرفت

خواهرم در وسط هلهله ها گیر افتاد

آن قدر همهمه كردند كه سرسام گرفت

گوشواره ، زر و خلخال ، لباس ، انگشتر

هر كسی سهمیه ای زین همه اقلام گرفت

هر كه یك روسری از اهل حرم غارت كرد

قد وزن سر عباس من انعام گرفت

ما گرسنه جلوی جمع نشستیم و یزید

سر دق دادن ما مجلس اطعام گرفت

خواست آزار دهد ، برد سر بابا را

یك به یك روبروی دیده ی ایتام گرفت

چشم نامحرم و اظهار كنیزی كه گذشت

كار با ظرف می و چوب، سرانجام گرفت

خیزران خواست بگیرد جلوی قرآن را

قیصر روم ولی مسلك اسلام گرفت

***

 

علی صالحی


تعداد بازديد : 163
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 11:12
نویسنده:
نظرات(0)
گیسوی آرامش به دست باد افتاد راه گریز صید بر صیاد افتاد آتش ز خرمنگاه سینه زد زبانه بر پیکر توحید خو

گیسوی آرامش به دست باد افتاد
راه گریز صید بر صیاد افتاد

آتش ز خرمنگاه سینه زد زبانه
بر پیکر توحید خورده تازیانه

دریا اگر دریای خون گردد عجب نیست
گرآسمان هاصیحه خواهدزدعجب نیست
چشمی ز سودای فلک خونبار دارم
یک کهکشان بر شانه هایم بار دارم

از پا نیفتادم ولی لرزید پایم
بر ناقه ی عریان مرا دادند جایم

قدم خمید و خم نیاوردم به ابرو
فرزند شیرم کی دهم بر روبهان رو

گر چه علی الظاهر به اهریمن اسیرم
در هر دو عالم از دو عالم دستگیرم

هم با پدر نوشیدم از جام شهادت
هم با محارم رفته ام سوی اسارت

لعنت نمودم هم به هر دم هم به هر گام
دادند عذابم بیشتر از کوفه در شام

از هرکس وناکس تشر این کاروان خورد
در شام اهل بیتمان زخم زبان خورد

از لابه لای نیزه ها هر سنگ رد شد
وقت فرودش بر سر اطفالمان خورد

هر کس که از این قافله جا ماند و افتاد
یک سیلی از شمرو یکی از ساربان خورد

جایی که میبوسید پیغمبر دمادم…
پیش نگاه عمه هایم خیزران خورد

جا داشت لرزد عرش و سکان سماوات
وقتی که سردرطشت ازضربه تکان خورد

چشم خدا و پنج تن گریان شد آخر
لعنت به شام و شامیان تا روز محشر

رنگ سپید یاس ها شد مثل لاله
از شام بر میگردم اما بی سه ساله

عالم بود من بعد مدیون رقیه
اسلام پا بر جاست با خون رقیه

گر مهجه ی قلب همه سادات لرزید
از انقلاب کربلا شامات لرزید

شاعر:علیرضا وفایی (خیال)


تعداد بازديد : 151
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 10:23
نویسنده:
نظرات(0)
بعد از پدر بقیه عمرش طرب نداشت شوری اشک دست کمی از رطب نداشت از سال شصت و یک به دلش غم نهفته بود غیر ا

بعد از پدر بقیه عمرش طرب نداشت
شوری اشک دست کمی از رطب نداشت
از سال شصت و یک به دلش غم نهفته بود
غیر از حسین واژه ای دیگر بر لب نداشت

گریه کنید بر غم عظمای کربلا
از مردم مدینه به جز این طلب نداشت
گهواره ،آب ،کودک شش ماهه ،این کم است
حالا بگو که گریه ی آقا سبب نداشت
باید امام بعد پدر می شد این پسر
ورنه میان خیمه آن روز تب نداشت

مشعل به دست آمده اند عده ی سوار
آقا صدا زد عمه علیکن بالفرار

زینب، هجوم، خیمه، طمع، گوشواره وای
هشتاد و چار روسری پاره پاره وای
ناله، سه ساله، یکسره عمه، عمو، پدر
باید دوباره قافیه را گوشواره وای
دستی به گوش پاره و هی جیغ می کشید
دستی به گوشواره ی دیگر دوباره وای
هر قدر می دوید دو چشمش پر آب تر
از دود دامنی که گرفته شراره وای
وقتی دلش ز غارت خیمه شکسته شد
می گفت روبه علقمه با هر اشاره وای

آه ای عمو بیا و به حالم نظاره کن
فکری به حال این جگر پاره پاره کن

سهراب افشاری


تعداد بازديد : 138
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 10:20
نویسنده:
نظرات(0)
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است ی

مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

روضه و گریه شده روزی او در هرشب
خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب
با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب…
…یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است

بر امامی که اسیری به بیابان دیده
زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده
اهل بیتش همه با صورت عریان دیده
معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت است

آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است
جگرش سوخت… لبش سوخت… گلو سوخته است
بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است
حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است

چقدَر از غم این فاجعه افروخته است
چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است
یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است
این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است

پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده
خنجری کند به جان پدرش افتاده
دیده که در ته گودال سرش افتاده
تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است

یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا
یادش افتاده تن خونی بابا حالا
بوریایی که خودش دیده و اما حالا
دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است

مهدی علی قاسمی – محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 153
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی “سری به نیزه بلند است”را شما دیدی و غا

تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
“سری به نیزه بلند است”را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی

دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است
در این سکوت تو صدها هزار فریاد است
.
برای گریه ات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود

تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند
به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند
.
اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید
که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید
ز بار غصه ی یاران قَدِ تو خم گردید

اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود
.
دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت

سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را
.
به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود
نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود
به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود
غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود

شهادت ارث شما بود و اعتبار شما
به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما
.
چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر
درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر
سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر
رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر

به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز
به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز


وحید دکامین


تعداد بازديد : 157
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
ای شیعیان ماییم انوار هدایت ماییم خورشید سماوات ولایت ما نور چشم کائنات و ممکناتیم مائیم اعلی علت

ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت

ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلی علت ایجاد خلقت

 

ما خاندان عصمت و آل رسولیم
جمع است در ما علم و ایمان و سیادت

مائیم معنا و مراد صبر و ایثار
مائیم شأن آیه های استقامت

ننگ است ما را زندگی در سایه ظلم
هیهات منا الذله یعنی شور عزت

گریه کنان را صبح محشر یادمان هست
ما دستمان باز است فردای قیامت

ما در مصائب خم به ابرومان نیامد
طی کرده ایم این راه را ما با صلابت

من زاده مقتول صبر کربلایم
بابای من جان داد لب تشنه لب شط

اصلا شهادت ارث ما آل رسول است
اما امان از شام و از بند اسارت

وقتی که می بینم زنان فاطمی را
یادم میاید صحنه های عصر غارت

ای کاش می مردم نمی دیدم در آن روز
با چادر کوتاه، ناموس امامت …

نعش مسلمان بر زمین هیهات، هیهات
اما تن بابای من بر خاک غربت

وحید محمدی


تعداد بازديد : 139
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
دیر آمدی اجل دلم از غصه آب شد کوهی زغم بروی سر من خراب شد دنیا نساخت با من دلخسته،سوختم قلبم ز خاطرا

دیر آمدی اجل دلم از غصه آب شد
کوهی زغم بروی سر من خراب شد

دنیا نساخت با من دلخسته،سوختم
قلبم ز خاطرات جوانی کباب شد

 

بیمار بودم و پدرم یاوری نداشت
فریادهای العطشش بی جواب شد

یادم نرفته دامن آتش گرفته را
یا دختری که زَهره اش از ترس آب شد

از روی نیزه یک سر کوچک زمین که خورد
فریاد عمه “وای به حال رباب” شد

من هرچه میکشم فقط از شام میکشم
آنجا که خارجی به امامت خطاب شد

هر کینه ای ز حیدر و خیبر که داشتند
با ضربه های سنگ به زنها حساب شد

در کوچه های پر ز یهودی چه سخت بود
تحقیر اهل بیت پیمبر ثواب شد

بر خورد به غرورم و مردم همان زمان
وقتی که عمه وارد بزم شراب شد

کابوس هر شبم شده بازار شامیان
تا آستین پاره به سرها حجاب شد

این درد قاتلم شده ،حرف از کنیز بود
از بین جمع خواهر من انتخاب شد

دیگر بس است جان مرا زودتر بگیر
دنیا فقط برای وجودم عذاب شد

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 185
چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت: 10:13
نویسنده:
نظرات(0)
تقدیم به ساحت مقدس حضرت سیدالساجدین (علیه السلام) تو گرفتار ، به زنجیر ، نبودی هرگز تو در آن راه ، زم

تقدیم به ساحت مقدس حضرت سیدالساجدین (علیه السلام)

تو گرفتار ، به زنجیر ، نبودی هرگز
تو در آن راه ، زمین گیر ، نبودی هرگز

بخدا تیرِ زبانت ، همه را ریخت بهم
تو که محتاج ، به یک تیر ، نبودی هرگز

ای پناهِ دلِ عمّه ، تو مگر خسته شوی؟
تو اسیرِ ”یدِ” تکفیر ، نبودی هرگز

به فدای سخنانت ، به فدای دهنت
مردِ سازشگرِ تزویر ، نبودی هرگز

کودک و ذبح ، تو را سخت پریشان میکرد
فارق از روضه ی تصویر ، نبودی هرگز

هرچه کردند ، کمی از غمِ تو کم بشود
خالی از یک غمِ دلگیر ، نبودی هرگز

کربلا ، طفلِ رضیعِ پدرت ، کشت تو را
غافل از مادرِ بی شیر ، نبودی هرگز

یادِ گودالِ پر از خونِ شَهِ کرب و بلا
جز به اشک و غم و تأثیر ، نبودی هرگز


پوریا باقری ۹۴/۸/۳


تعداد بازديد : 175
شنبه 09 آبان 1394 ساعت: 18:30
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – سید پوریا هاشمی وقت باران داغ چشم تر عذابم میدهد
 آب مینوشم غم ح

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) –  سید پوریا هاشمی

 

وقت باران داغ چشم تر عذابم میدهد


آب مینوشم غم حنجر عذابم میدهد


 

شیرخواره سیر باشد زود خوابش میبرد


از عطش بی خوابی اصغر عذابم میدهد

 

 مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت


یاد تشییع تن اکبر عذابم میدهد

 

ذبح را وقتی که میبینم کسی سر میبرد


خاطرات کندی خنجر عذابم میدهد

 


روی دست من اثر از حلقه های آهن است


این کبودی های بر پیکر عذابم میدهد

 

موی بابایم به روی نیزه ها آشفته بود

شانه را تا میزنم بر سر عذابم میدهد

 

کاش غارت میشد از روی سرم عمامه ام

برسرم جامانده خاکستر عذابم میدهد

 

 از دم دروازه تا بازار ساعت ها گذشت

این شلوغی های هر معبر عذابم میدهد

 

شامیان در پیش من حرف از کنیزی میزدند


التماس چشم آن دختر عذابم میدهد

 

داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب


از تمام داغ ها بدتر عذابم میدهد


 

خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد

چون به مسجد میروم منبر عذابم میدهد

 

هرچه آمد برسر ما از بلای شام بود


قتلگاه اصلی ما کوچه های شام بود

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 205
شنبه 09 آبان 1394 ساعت: 18:10
نویسنده:
نظرات(1)
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – نیره کاشی سخت است در اوج بلا بیمار باشی زخم و مصیبت باشد و تبدار ب

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – نیره کاشی

 

سخت است در اوج بلا بیمار باشی

زخم و مصیبت باشد و تبدار باشی

 

لب تشنه باشی صف به صف آتش ببارد

تب باشد و از هر طرف آتش ببارد

 

تقدیر باشد تب توانت را بگیرد

قسمت نباشد کینه جانت را بگیرد

 

بیدار باشی لحظه لحظه غم ببینی

یک عالمه کابوس پشت هم ببینی

 

سرهای روی نیزه و تن های بی سر

تقدیر تو از کربلا هم کربلاتر

 

سخت است که دنبال هر سرگرگ باشد

شب باشد و صحرا سراسر گرگ باشد

 

لبریز غم باشی و همدردی نباشد

غیر از تو در آن قافله مردی نباشد

 

یک عالمه غم دیده باشی، مات باشی

تنها امید عمه ی سادات باشی

 

این غم بزرگ است این بلا دنباله دارد

آماده شو این ماجرا دنباله دارد

 

پای برهنه توی صحرا راه رفتن

منزل به منزل پشت سرها راه رفتن

 

می خورد جسم قافله از هر طرف زخم

فریاد شادی، هلهله، از هر طرف زخم

 

هر قدر هم غم باشد و دشنام باشد

انگار باید اوج قصه شام باشد

 

باید تو هم این قصه را زیبا ببینی

باید تمام دیدنی ها را ببینی

 

باید ببینی، در دلت آشوب باشد

توی سرت تصویر تشت و چوب باشد

 

چوبی که ... نه! چوبی که از هر داغ بدتر

زخمی به جانت زد که از شلاق بدتر

 

باید ببینی صحنه ها را مات باشی

تنها امید عمه ی سادات باشی

 

حالا رسیده نوبت افسوس بعدی

کنج خرابه، نیمه شب، کابوس بعدی

 

حالا تو باید لب به لب شمشیر باشی

باید که پشت عمه مثل شیر باشی

 

چیزی بگو غوغا شود، دل ها بلرزد

کافی ست که لب وا کنی دنیا بلرزد

 

سخت است اما کربلا دنباله دارد

این امتحان پر بلا دنباله دارد

 

... آزادگی و صبر، قانون درخت است

تو خوب می فهمی «علی» بودن چه سخت است

 

نیره کاشی


تعداد بازديد : 189
شنبه 09 آبان 1394 ساعت: 18:09
نویسنده:
نظرات(0)
همین که داغ رسید عمه را صدا کردی نشستی و وسط خیمه ها دعا کردی چقدر داغ که در نیم روز دیدی تو چقدر عمر

همین که داغ رسید عمه را صدا کردی
نشستی و وسط خیمه ها دعا کردی

چقدر داغ که در نیم روز دیدی تو
چقدر عمر که دائم خدا خدا کردی

خدا نخواست که در کربلا شهید شوی
به جای آن همه جا را تو کربلا کردی

حسین قاری قرآن روی نیزه شد و
تو خطبه خواندی و تفسیر آیه ها کردی

زلال جاری گریه بهانه می خواهد
بهانه را چقدر خوب دست و پا کردی

زمان دیدن لبخندهای یک نوزاد
بنا نبود به گریه ولی بنا کردی

میان کوچه و بازار روضه خوان بودی
اساس هیئت ما را خودت به پا کردی

تو هم شهید همان سال شصت یک هستی
که سالها به همان روز اقتدا کردی

 

حسین صیامی


تعداد بازديد : 169
شنبه 09 آبان 1394 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت مثل من هیچکس در این عالم وسط شعله‌ها امام نشد در شروع امامتش چون من اینقدر دورش

امام سجاد(ع)-شهادت

 

مثل من هیچکس در این عالم وسط شعله‌ها امام نشد

در شروع امامتش چون من اینقدر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت

غیر زهرا به هیچ معصومی اینقدر گرم احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست؟ لحظه‌ای که حسین یاری خواست

و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام، ... نشد

به لب تشنه علی اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم

تا به امروز هیچ شمشیری اینقدر تشنه در نیام نشد

رفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف اما

در سفر اینقدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد

آهِ زینب و صیحه‌ی شلاق تا شنیدم، ... از اسب با زنجیر

خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد

آه زینب کجا و بزم یزید، او کجا و جواب ابن زیاد

باز هم صد هزار مرتبه شکر اینکه با شمر همکلام نشد

این چهل سال گریه ام شاید از همان روز اربعین باشد

هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس

رنجها دیده‌ام حسین! اما هیچ جایی شبیه شام نشد

من سجاد اینقدر خواندم در مدینه نماز و هیچکدام

آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ام خواند بی قیام نشد

 

قاسم صرافان


تعداد بازديد : 179
سه شنبه 05 آبان 1394 ساعت: 9:45
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف