شب عاشورا - 2

شب عاشورا - 2

شب عاشورا - 2

شب عاشورا - 2

شب عاشورا - 2
شب عاشورا - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
داری عقیله -خواهر من- گریه می کنی؟ آیینهٔ برابر من گریه می کنی از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت خیلی شبیه مادر من گریه می کنی دل شوره می

داری عقیله -خواهر من- گریه می کنی؟

آیینهٔ برابر من گریه می کنی

 

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

 

دل شوره می چکد ز نگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

 

من از برای معجر تو گریه می کنم

تو از برای حنجر من گریه می کنی

 

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

 

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 487
یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا امشب حسین در خیمه‌ها حق را عبادت می‌کند فـردا میـان مـوج خـون، غسل شهادت می‌کند فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

 امشب حسین در خیمه‌ها حق را عبادت می‌کند

فـردا میـان مـوج خـون، غسل شهادت می‌کند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب علمدار از بصر خون جگر جاری کند

فـردا میـان دشمنـان تنهــا علمـداری کند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب حسین از جان دعا بر لالۀ لیلا کند

فـردا کنـار نعش او فغـان و واویـلا کند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب عـلی‌اصغر زنـد نـاخن بـه قلب مادرش

فردا ز تیر حرمله جاری است خون از حنجرش

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب بخواند در حرم قاسم نماز نافله

فردا کنار پیکرش دشمـن نماید هلهله

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب سکینه در حرم اشک از بصرجاری کند

فـردا کنـار کشتـة بـابـا عــزاداری کــند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

 


تعداد بازديد : 283
یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا ای شمع گریه كن كه شب گریه كردن است شام عزاست امشب و این قصه روشن است ای شمع گریه كن تو و از سوز جان بسوز كه امشب چراغ آه

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

ای شمع گریه كن كه شب گریه كردن است

شام عزاست امشب و این قصه روشن است

ای شمع گریه كن تو و از سوز جان بسوز

كه امشب چراغ آه به هر كوی و برزن است

ای شمع گریه كن تو و زهر بلا بریز

بر خنده های لاله كه در باغ و گلشن است

ای شمع گریه كن تو به سوز دل حسین

كامشب اسیر پنجه ی بیداد دشمن است

امشب شب وداع حسین است و زینبش

در خیمه های آل علی شور و شیون است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا سرش به نیزه و صد زخم بر تن است

امشب زمین كرب و بلا جای امتحان

فردا حریم عشق خدای مهیمن است

امشب سخن ز طاعت و قرآن و سجده است

فردا حدیث نیزه و شمشیر و جوشن است

در این شب وداع از این آستان قدس

ما را سلام در بر هفتاد و دو تن است

آنان كه دین ز نهضتشان دارد افتخار

گوید حسین هر یكشان را، كه از من است

ای شمع گریه كن تو چو مولایمان رضا

كه امشب ز داغ كرب و بلا گرم شیون است

باغ خداست كرب و بلا و در این چمن

هفتاد و دو شهید، گل یاس و سوسن است

 


تعداد بازديد : 255
یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت: 10:07
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا اینک حسین است و شب راز و نیازش روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش آوای قــرآنش ز قــرآن می‌بَـرد دل بگذشته از جان و ز

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

اینک حسین است و شب راز و نیازش

روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش

آوای قــرآنش ز قــرآن می‌بَـرد دل

بگذشته از جان و زجانان می‌بـرد دل

بی‌واسطه جایش در آغوش خـدا بود

تنها نه از خلقت که از خود هم جدا بود

می‌گفت:یارب! این من و این بود و هستم

بـود و نبــودم را گــرفتم روی دستم

در عـالم زر بـا تـو بـوده ایـن قـرارم

اینک تو هر چه دوست داری،دوست دارم

ز آن سرفرازم که سرم را دوست داری

گل زخم‌هـای پیكـرم را دوست داری

صد لالۀ پرپر نثارت کردم ای دوست

خون علی‌اصغر نثارت کردم ای دوست

ایثـار جـان و سـر مبـارک باد بر من

داغ عـلی‌اکبر مبــارک بــاد بـر من

فریــاد یــارانم بــه از آوای بــلبل

سم ستوران خوب‌تــر از شاخة گل

سوز عطش از سردی دریاست بهتر

سنگ جبین از لالــة حمراست بهتر

بــوسم به زخم سینه نوک تیرها را

شویم به خوناب جگر، شمشیرها را

زخم زبان‌ها مـرهم زخمند بـر من

این زخم تیغ دوست، این دشنام دشمن

گودال خون بر من گلستان بهشت است

نام بهشت اینجا که جای توست،زشت است

بگذار خون جوشد ز رگ‌های گلویم

بگـذار زیـر تیـغ هـم ذکر تـو گویم

بگـذار طـفلم دامنــش آتش بگیرد

از ترس دشمن در دل صحـرا بمیرد

بگذار تا مهمان شـود سـر در تنورم

بگـذار از مطبخ رود تـا عرش، نورم

چوب جفا و لب چه شیرین است با تو

زخم سر زینب چه شیرین است با تو

روز ازل گفتم بــلا را دوســت دارم

تـا صبح محشر کربلا را دوست دارم

 

 


تعداد بازديد : 405
یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت: 10:07
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-مناجات شب عاشورا تو خودت گریه کنان را به عزا می خوانی ابر این چشم به دست تو شده بارانی مجلس روضۀ تو عرش خدا گشته حسین چون خدا به

امام حسین(ع)-مناجات شب عاشورا

 

تو خودت گریه کنان را به عزا می خوانی

ابر این چشم به دست تو شده بارانی

مجلس روضۀ تو عرش خدا گشته حسین

چون خدا بهر عزای تو خودش شد بانی

باید از سوختگان غم تو یادی کرد

یاد دیوان غم محتشم کاشانی

این همه سینه زنان بهر تو این جا جمعند

از عطای تو بود سینه زنی طوفانی

هر دلی که نشد آباد از اندوه غمت

عاقبت می رود آرام سوی ویرانی

هر کجا پرچم تو دید دلم زود دوید

چه کنم با غم عشق تو و سرگردانی

یاد ما نیز نما بین مناجات شبت

امشبی را که حسین در حرمت مهمانی

 


تعداد بازديد : 442
یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت: 10:06
نویسنده:
نظرات(0)
شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب چون شود فردا می روم میدان می شو

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

چون شود فردا می روم میدان می شوم اندر خاک و خون غلطان

از غم مکن شیون بپا زینب ای زینب با ناله و شور و نوا زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

می سپارم من بر تو این طفلان کن نگهداری خواهر از ایشان

اطفال را دست شما زینب ای زینی دادم تو را دست خدا زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

سیر بنگر بر این رخ گلگون چون شود فردا غرق اندر خون

دیگر نمی بینی مرا زینب ای زینب رأسم کنند بر نیزه ها زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

چون مهیا بر این جهادم من سر به فرمان حق نهادم من

این سرزمین نینوا است زینب ای زینب باید نمایم جان فدا زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

می شوم کشته با همه یاران جسمها پر خون بی کفن عریان

از ما نماند کس بجا زینب ای زینب جز عابدین در خیمه ها زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

یک وصیت ای مهربان دارم کشته چون گشتم خواهر زارم

ازخیمه گه بیرون میا زینب ای زینب کن صبر و طاقت در بلا زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

شیر زن خواهر عصمت صغری خورده ای شیر از سینه ی زهرا

ای مهربان ای با وفا زینب ای زینب خواهر مرا یاری نما زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

صبر کن منما ناله و زاری صبر کن منما ناله و زاری

مخراش صورت در عزا زینب ای زینب در نزد قوم بی حیا زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

شد شب هجران خواهر نالان کم نما افغان با دل سوزان

فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب

از دم تیغ و نیزه و خنجر قاسم و عباس اکبر و اصغر

سازند جان خود فدا زینب ای زینب لب تشنه در دست بلا زینب ای زینب

روز عاشورا محشر کبری است هر طرف بانگ آه و واویلاست

آتش فتد بر خیمه ها زینب ای زینب غارت شود اموال ما زینب ای زینب

شمر دون رأسم از قضا برد ساربان دستم از جفا برد

پا مال سم اسبها زینب ای زینب سازند جسمم از جفا زینب ای زینب

شد معلم در ناله و فغان اشک او جاری باشد از چشمان

یادآوری چون کربلا زینب ای زینب برسر زند زین ماجرا زینب ای زینب

شاعر: حاج حبیب الله معلمی


تعداد بازديد : 1289
سه شنبه 14 آبان 1392 ساعت: 0:52
نویسنده:
نظرات(0)
آن آخرین وداع دلم راخراب کرد اوضاع جنگ وضع حرم راخراب کرد یک عمردرهوای تو پرمیزدم ولی یک تازیانه بال وپرم راخراب کرد این قوم بی حیا سروپا د

آن آخرین وداع دلم راخراب کرد

اوضاع جنگ وضع حرم راخراب کرد

یک عمردرهوای تو پرمیزدم ولی

یک تازیانه بال وپرم راخراب کرد

این قوم بی حیا سروپا دست و سینه و

اصلا هرآنچه مینگرم را خراب کرد

میخواستم که صبرکنم درمصیبتت

رفتارساربان نظرم را خراب کرد

مشتی که آمدوبه سرم خوردناگهان

اوضاع چشمهای ترم راخراب کرد

از من مخواه از سم اسبان بگویمت

آن صحنه بود روز وشبم راخراب کرد

شاعر : حسین صیامی


تعداد بازديد : 267
پنجشنبه 09 آبان 1392 ساعت: 14:14
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا چنان اسفند می سوزد به صحرا ریگ ها فردا چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا تمام دشت را زینب به خون آغشته می بیند مگر

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

چنان اسفند می سوزد به صحرا ریگ ها فردا

چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا

تمام دشت را زینب به خون آغشته می بیند

مگر باران خون می بارد از عرش خدا فردا

برادر! دل گواهی می دهد امشب شب قدر است

اگر امشب شب قدر است، قرآن ها چرا فردا...

همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند

شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا...  

ببین شش ماه ات بی تاب در گهواره می گرید

علی از تشنگی جان می دهد امروز یا فردا

ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را

همانانی که می افتند زیر دست و پا فردا

برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است

قیامت می شود وقتی بگوید یا اخا  فردا

برادر! خوب می خواهم ببینم روی ماهت را 

هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه ها فردا

به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می مانم

تمام هستی من، می روی بی من کجا فردا؟

 


تعداد بازديد : 379
پنجشنبه 09 آبان 1392 ساعت: 14:02
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا در میان خیام ثارالله رنگ هر سجده رنگ میقات است آنچه آید ز خیمه ها بر گوش ناله ی یا رب و مناجات است دختری در کنار خوا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

در میان خیام ثارالله

رنگ هر سجده رنگ میقات است

آنچه آید ز خیمه ها بر گوش

ناله ی یا رب و مناجات است

 

دختری در کنار خواهرها

معجر از عطر یاس می بندد

کودکی روی دامن مادر

با صفای تمام می خندد

 

مردها تا به زیر یک خیمه

پای حرف حسین بنشستند

همه پیمان محکم خود را

با امامی غریب می بستند

 

همه گفتند جان نثار توایم

نه که یک دفعه بل هزاران بار

تو بگویی بمیر می میرم

زنده ایم ما همه برای تو یار

 

زیر سقف عزای یک خیمه

خواهری دست بر دعا دارد

روبروی دل خودش امشب

از لبش التماس می بارد

 

آی هستی من حسین بیا

یادگار غریب مادر من

زیر این آفتاب تنهایی

سایه ات را نگیر از سر من

 

تو اجازه بده به من فردا

خشم حق را عیان کنم یک سر

می کنم موی خود پریشان و

می زنم ناله تا شود محشر

 

حرف رفتن مزن که می میرم

ای همه دلخوشی من امشب

کن دعا آفتاب فردا را

نکند درک، دیده ی زینب

 

منکه پنجاه سال دلواپس

بوده ام از رسیدن فردا

کن دعا تا که جان دهد خواهر

نرسم من به دیدن فردا

 

جد و مادر، پدر، برادر من

همه رفتند، با تو بودم خوش

می کنی صحبت از فراق حسین

خواهر خویش را چنین تو مکش

 

مادرم در میان بستر غم

داده پیراهنی به دستم اخا

ظهر فردا چسان کنم تن تو

یادگاری مادرم زهرا

 

تو وصیت کنی صبوری را

می زنی شعله بر دل زینب

دشمنت گر نمی کشد ما را

می شوی خود تو قاتل زینب

 

گر اجازه دهی به من فردا

کربلا را مدینه می سازم

مثل مادر فدای تو رهبر

دست و پهلو و سینه می سازم


تعداد بازديد : 256
چهارشنبه 08 آبان 1392 ساعت: 9:26
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط باریده بود عشق به صحرا و می وزید عطر زلال نافله از خیمه ها،

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط

گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط

باریده بود عشق به صحرا و می وزید

عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط

وقتی نسیم گلنفسی های او وزید

پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط

پرسید می روید اگر، وقت رفتن است

کوتاه بود پاسخ تان: ها! کجا؟ فقط

کامل عیار سنگ محک خورده ایم ما

آغوش مان گشوده به روی بلا فقط

آن روح غیرتیم، که ما را توان گداخت

از التهاب حسرت «یا لیتنا» فقط

بی رنگ می شدید  از آن آزمون سرخ

من های تان گرفت ازو رنگ ما، فقط

باور نداشتید اگر عشق را چرا

بر داشتند پرده ز چشم شما فقط؟

روزی که آه شیونیان طعم خاک داشت

زد خیمه گلخروش شما در فضا فقط

منظومه ی بلند شهادت سرودنی است

با حنجر بریده سر نیزه ها فقط

یک کاروان دلید ولی روی نیزه هاست

سر های تان درین سفر از هم جدا فقط

ای از زمان همیشه فراتر که مانده است

از تو به یاد خاطره ی کربلا فقط

از حر مجال شرم گرفته است خنده ات

یعنی که از تو شکوه ندارم، بیا فقط

زنجیره ی قیام تو را امتداد داد

زینب به حلقه حلقه ی دام بلا فقط

بر روی نی چو دید گل افشانی تو گفت:

می خواهد این بهار شکوه تو را فقط

افزون تری ز حوصله ی ما، هزار حیف

از تو اگر که داغ بماند به جا فقط

هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست

ای خطبه ی حماسی سُرخت رسا فقط

تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست

تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط

خون بود و داغ بود و عطش بود و آه بود

امّا نبود این همه ی ماجرا فقط

روزی که عشق و عاطفه تاراج می شدند

سهم تو بود پاره ای از بوریا فقط

افتاده از نفس جرس، ای همنفس بیا

یک شیون است فاصله تا نینوا فقط

او ماند و خون حماسۀ او ماند و عشق ماند

از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟!

 


تعداد بازديد : 223
سه شنبه 07 آبان 1392 ساعت: 14:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-شب عاشورا امشب، شب قیامت کبرای دیگر است هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان فردا، به روی خاک، بدن‌ه

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

امشب، شب قیامت کبرای دیگر است

هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است

امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان

فردا، به روی خاک، بدن‌های بی‌‌سر است

امشب، علم به دست علمدار کربلاست

فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است

امشب رباب، دست دعایش بر آسمان

فردا تسلّی دل او، داغ اصغر است

امشب دعا به جان جوانان کند، حسین

فردا به روی دامن او نعش اکبر است

امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب

فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است

امشب دعای زینب کبراست یا حسین

فردا لبش به زخم گلوی برادر است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است

امشب حسین پیرهن کهنه‌اش به بر

فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است

"میثم" دمد ز هر نفست شعله‌های دل

نظم تو سوز سینۀ آل پیمبر است

 


تعداد بازديد : 477
سه شنبه 07 آبان 1392 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(0)
خدا كند كه پريشان هر غمت باشم هميشه گريه كنِ زير پرچمت باشم خدا كند نشوم از شما جدا آقا تمام عمر، اسير محرّمت باشم قتيل كربلايي

رباعی های محرم الحرام

 

خدا كند كه پريشان هر غمت باشم     

هميشه گريه كنِ زير پرچمت باشم

خدا كند نشوم از شما جدا آقا               

تمام عمر، اسير محرّمت باشم

 

قتيل كربلايي يابن الزهرا         

شهيد سر جدايي يابن الزهرا

نه تنها زينت دوش رسولي        

ذبيحِ مِن قفايي يابن الزهرا

 

خودم ديدم تو را با كام عطشان         

به زير آفتاب گرم و سوزان

الهي جان به جانان مي سپردم          

سرت بر نيزه ها ديدم حسين جان

 

فداي آن سر بشكسته، ديده گريانت      

فداي آن لب پر خون و لعل عطشانت

غروب روز دهم خواهر غريبت گفت    

فداي آن تن بي غسل و پاك و عريانت

 

پدر با غُصّه و غم  ساختم  من      

تو رفتی هستی‌ام را باختم  من

چنان کم سو شده چشمم ز سیلی     

تو را  دیدم ولی نشناختم  من

 

شبی از گریه بابا خواب رفتم         

به عشقت همچو شمعی آب رفتم

تو را در خواب دیدم بی عمامه           

ز بس خود را زدم از تاب رفتم

 

که دیده داس را با یاس کاری      

اگر طفلی تو هم احساس داری

یکی کنجِ خرابه گفت جانم        

مخور غصّه عمو عباس داری

 

پدر جان روزها در انتظارم        

که آیی باز یک دم در کنارم

چرا تنها سفر کردی عزیزم؟         

نگفتی یاس لطمه خورده دارم؟

 

ز بعدت هر چه می‌بینم ثرابه          

کجا رأس  تو لایق  بر شرابه

امان از روزگار و از غریبی         

تو روی نیزه من کنج خرابه

 

چرا به روي زمين مانده جسم اطهر تو    

به روي نيزه نشسته سر مطهر تو

ز داغ آن بدنِ زير سُمِّ مركبها         

طنين فكنده در عالم صداي مادر تو

 

میان شهر غم کنج خرابه       

سه ساله دختری در التهابه

میان خواب می‌بیند پدر را       

که روی نی سرش در پیچ و تابه

 

سيزده سالة حسن ماندي   

كربلايي، كنار من ماندي

ديدم از مركبت زمين خوردي      

به روي خاك، بي كفن ماندي

 

اي تازه جوان من، مرا پير مكن       

اين قدِّ شكسته را زمينگير مكن

تا جان به لبان خواهرم نآمده است   

برخيز اذان بگو و تأخير مكن

 

با غضب نور دو چشمان ترم را كشتند     

همة آرزوي اهل حرم را كشتند

اي جوانان همه از خيمه شتابان آييد       

گل بريزيد كه رعنا پسرم را كشتند

 

توان بال و پر خستة مرا بردي           

چه زود اي گل ياس رباب، پژمردي

صداي قُرّشِ تيري سه شعبه تا آمد     

به روي دست پدر ناگهان تكان خوردي

 

گرچه اي كودك شش ماهه تو دريا بودي     

تشنة قطره اي از آب گوارا بودي

لحظة آخر عمرت همه ديدند تو را        

مثل يك مرد سرِ نيزه سرِپا بودي

 

دست اين باد مده طرة گيسويت را        

به دمِ تيغ مبر طاق دو ابرويت را

زِرهي نيست كه جسم تو سلامت مانَد    

لا اقل دور كن از معركه پهلويت را

 

ارباً اربا ترين شهيد شدي      

پيش زهرا تو رو سفيد شدي

رفتي و مشك پاره ات آمد     

اي برادر تو نااُميد شدي

 

يكي با نيزه مي زد پيكرت را     

يكي بر نيزه ها مي زد سرت را

شنيدم بين آن غوغاي محشر   

صداي جانگداز مادرت را

 

سُرمة داغي كه بر چشم سياهِ تو نشست     

تار و پودِ اين دل غمديده را از هم گسست

آن زمانيكه فتادي از فرس بر روي خاك     

آنچنان گفتي اخي ادرك اخي پشتم شكست

 

همه نور نگاهم را گرفتند      

عمودِ خيمه گاهم را گرفتند

به زينب گفت قدِّ اِنكسارم   

علمدار سپاهم را گرفتند

 

پدرجان آتش افتاده به جانم      

سه ساله هستم اما قد كمانم

از آن شب كه من از ناقه فتادم  

ببين لكنت نشسته بر زبانم

 

وَرم بگرفته حجم بازويم را       

به خود پيچيد آتش، گيسويم را

دل شب مادرت را كه ديدم      

ز يادم برد درد پهلويم را

 

خسوفي تيره بر رويم نشسته  

كمي آتش به گيسويم نشسته

از آن روزي كه خوردم تازيانه     

كبودي روي بازويم نشسته

 

غروبي تلخ و داغي بي شماره        

نمانده بود ديگر راه چاره

همه در بين آتش مي دويدند     

جدا افتاد گوش و گوشواره

 

با تنِ خسته از فرس افتاد      

صيدِ شمشير، در قفس افتاد

آنقَدَر سنگ ميهمانش شد      

كآخرالاَمر از نفس افتاد

 

بستند بر سفيرِ تو چون راهِ چاره را       

آتش زدند سينة اين بي سواره را

جانِ منِ شكسته دل اي پيرِ مي فروش   

با خود ميار كرببلا شير خواره را

 

همه اهل حرم در پيچ و تابند     

همه لب تشنة يك جرعه آبند

رقيه، زينب و اطفال خيمه         

همه دلواپَسِ طفل ربابند

 

اينجا مباد همره خود دختر آوري        

اصغر بياوري، عليِ اكبر آوري

اي كاش قبل از اينكه بيايي به اين ديار    

انگشتر رسول خدا را در آوري

 

با من بمان و درد مرا بيشتر مكن         

تنها به شام و كوفه مرا ره سپر مكن

بال و پرم شكست، علي اكبرت كه رفت   

با رفتنت بيا و مرا خونجگر مكن

 

دوباره ماه محرم دوباره بزم عزا       

دوباره گريه براي امامِ عاشورا

دوباره نالة زهرا به گوش مي آيد   

ز قتلگاه حسين و زمين كرببلا

 

ز تشنگي همه گلهاي باغ پژمردند      

سرِ تو را به سرِ نيزه از حرم بردند

چگونه زينبِ مظلومه پيرتر نشود        

تمام اهل حرم تازيانه مي خوردند

 

حرام زاده اي انگشتر تو غارت كرد        

به كودكان كتك خورده ات جسارت كرد

وَ سمت قوم يهودي كه خيره سر بودند   

به رويِ نيزه نشستي و رهسپارت كرد

 

تو رفتي آب شد آزاد مادر     

دلم شد شهر غم آباد مادر

خودم ديدم سرت از روي نيزه  

چگونه بر زمين افتاد مادر

 

برادرجان عليِ اكبرت كو     

گل ياس علي، برگ و برت كو

نمي پرسم از عباس دلاور      

سليمان زمان، انگشترت كو

 

مگو با ما از آهنگ صبوري      

نمانده بين چشم خيمه نوري

منِ دلخسته بر ناقه نشستم       

تو يا بر نيزه يا كنج تنوري

 

غمي بر سينه ام بر پا شد اي واي        

ميان قتلگه غوغا شد اي واي

ببين عمه سرِ رأسِ عمويم           

ميانِ شاميان دعوا شد اي واي

                             

فداي  نالة  واغربتاي خواهرتان           

طنين فكنده در عالم صداي مادرتان

چگونه روضه بخوانم كه در ميان حرم     

فتاده هم همه، از تن جدا شده سرتان

 

چه مي شد اي گل زهرا مسافرت بودم     

ميان كوچة عشق تو عابرت بودم

چه مي شد از كرم و لطف و مرحمت آقا       

شبي كنار حريم تو زائرت بودم

 

پريده مرغ دلم روي بامت آقاجان      

نوشته اند مرا مست جامت آقاجان

نوشته اند مرا از همان شب اول       

گدا و نوكر و عبد و غلامت آقاجان

 

همينكه خون سر تو رقيق تر مي شد

نشان نيزه سواران دقيق تر مي شد

وَ هر چه قدر به سويت شتاب مي كردند

جراحت تن پاكت عميق تر مي شد

 

نازك نبود اين دلم، اما شكسته شد

در قتلگاه رشته عمرم گسسته شد

با اينكه در نماز شبم غرق مي شدم

بعد از حسين، نافله هايم نشسته شد

 

دلشوره هاي دختركت را نگاه كن

بال كبود شاپركت را نگاه كن

گريه مكن كه بال و پرم خوب مي شود

كنج لبان خود تركت را نگاه كن

 

صحراي كربلا جگرم را كباب كرد

دستي ميان خيمه ما انقلاب كرد

باران تازيانه كه باريد در حرم

روياي خوب كودكيم را خراب كرد

 

رضا باقریان


تعداد بازديد : 339
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 23:35
نویسنده:
نظرات(0)
ظهر فردا چه کنم اینکه بد احوال شوی با لبِ تشنه زمین خورده و بی حال شوی ظهر فردا چه کنم غیر همین شیون و شین از کنار حرمت راهیِ گودال شوی ظهر فر

ظهر فردا چه کنم اینکه بد احوال شوی

با لبِ تشنه زمین خورده و بی حال شوی

ظهر فردا چه کنم غیر همین شیون و شین

از کنار حرمت راهیِ گودال شوی

ظهر فردا که زمین گیر شوی می بینی

طعمه دست همین خولی و دجّال شوی

چه کنم تا نروی، گر بروی می میرم

وسط معرکه غرقابه به جنجال شوی

تو مپندار که من طاقت ماندن دارم

بروی در ته گودال، لگدمال شوی

من بد آورده ام و جان برادر رحمی

مپَسندا که به فردا تو بد اقبال شوی

ظهر فردا همه اهل حرم گریانند

زنده باشی و ببینیم که پامال شوی

شبِ فردا که سرت دست سنان می افتد

شاهد غارت گهواره و خلخال شوی

 

رضا باقریان


تعداد بازديد : 263
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 23:27
نویسنده:
نظرات(0)
بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت بگذار امشبی تک و تنها ببینمت از هم گسسته رشته عمر مرا غمت مگذار بی کفن شبِ فردا ببینمت گفتی که خواب دیدی و نی

بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت

بگذار امشبی تک و تنها ببینمت

از هم گسسته رشته عمر مرا غمت

مگذار بی کفن شبِ فردا ببینمت

گفتی که خواب دیدی و نیزه نشین شدی

آیا سزات این همه بالا ببینمت

داری نگاه جانب گودال میکنی

در قتلگاه تشنه لب آیا ببینمت

از کودکی مصیبت و غم دیده ام، ولی

باید تو را مصیبت عظمی ببینمت

 

رضا باقریان


تعداد بازديد : 230
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 23:27
نویسنده:
نظرات(0)
ای شب عاشور شور آورده ای شعله در دریای نور آورده ای ای شب زیبای هفتاد و دو یار لیلة الاحیای هفتاد و دو یار در فضای سینه، ماهت آتش است اخترانت ا

ای شب عاشور شور آورده ای
شعله در دریای نور آورده ای
ای شب زیبای هفتاد و دو یار
لیلة الاحیای هفتاد و دو یار
در فضای سینه، ماهت آتش است
اخترانت اشک و آهت آتش است
ای شریک سینه های سوخته
تو شبی یا خیمه ی افروخته
ذکر جانسوزت ندای العطش
گشته لبریز از صدای العطش
مرغ شب پر باز کن، پر باز کن
با شرار آه من پرواز کن
پر بزن آنجا که جان پر می زند
مر غ روح عاشقان پر می زند
پر بزن تا کعبه ی قالوا بلیٰ
تا ابد بیتوته کن در کربلا
سوز سقا را دمی احساس کن
رو به سوی خیمه ی عباس کن
برتن بی تاب ها تابی ببر
از برای تشنگان آبی ببر
بس که طفلان راست برلب، آب! آب!
از خجالت آب هم گردیده آب
اشک چشم اصغر و آه رباب
کرده امشب قلب دریا را کباب
دامن دُردانه ها دریای دُر
جام خالی چشم ها از اشک پر
از عطش ذکر عطش از یاد رفت
آبروی آب هم بر باد رفت
آسمان امشب فرو ریزی به خاک
چون دل عباس گردی چاک چاک
ماه سر گردان شوی در آسمان
هم زمین آتش بگیرد هم زمان
کاش از ظلمت شود عالم سیاه
تا نیاید شمر دون در قتلگاه
صورت اکبر تماشایی شده
مادرش در خیمه زهرایی شده
این صدای گریه ی پیغمبر است
یا مناجات علی اکبر است
آه یاران این بود جان حسین
لاله ی لیلا و قرآن حسین
حیف از این لاله که پرپر می شود
مثل گل صد پاره پیکر می شود
حیف از این قرآن که با شمشیرها
آیه هایش را بود تفسیرها
لیلة الاحیای مصباح الهداست
این شب بیداری خون خداست
ای شب درد و شب رنج و ملال
از تو دارم، از تو دارم این سوال
ظهر فردا گر بیفتد بر زمین
دست های زاده ی  ام البنین
چون صدای ناله اش آید به گوش
پرچم او را که می گیرد به دوش؟
کی در آن میدان علمداری کند؟
تا که ثارالله را یاری کند
آه آه از قلب زینب آه آه
وای بر فردا و امشب آه آه
تا برآید شیعه را آه از نهاد
اشک میثم وقف ثارالله باد

غلامرضاسازگار


تعداد بازديد : 261
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را بریز ای آسمان خون جای باران بر زمین امشب که پرپر می کند فردا خزان گ

متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را
ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را
بریز ای آسمان خون جای باران بر زمین امشب
که پرپر می کند فردا خزان گل های زهرا را
بگریید ای تمام اهل عالم آن چنان امشب
که با اشک خود از خجلت برون آرید سقا را
ندای ارجعی دل برده از هفتاد و دو عاشق
صدای العطش آتش زده اعماق دریا را
وضو گیرید از خون دل خود ای بنی هاشم!
که بردارید فردا از زمین، قرآن لیلا را
نگهدار ای سکینه! اشک های دیده ی خود را
که در گودال خون فردا بشویی جسم بابا را
میا ای آفتابِ صبح بیرون از افق فردا
که با سوز عطش اصغر ندارد تاب گرما را
الهی مهر زندانی شود در سینه ی مشرق
که در گودالِ خونﹾ زهرا نبیند ظهر فردا را
بگردید آل یاسین سخت فردا در بیابان ها
که دریابید زیر خارها گل های طاها را
سپاه حق و باطل صف کشیدند از دو سو میثم
میان این دو صف بشناس دنیا را و عقبا را

غلامرضاسازگار


تعداد بازديد : 527
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
شعر شب عاشورا بر صفحه بنویسند ... امشب دلم حال و هوایی ناب دارد دست دعا بر دامن محراب دارد از هر ستاره تشنگی می بارد اما اوج عطش را حضرت مهتاب

شعر شب عاشورا

بر صفحه بنویسند ...

امشب دلم حال و هوایی ناب دارد
دست دعا بر دامن محراب دارد

از هر ستاره تشنگی می بارد اما
اوج عطش را حضرت مهتاب دارد

در خیمه امشب مادری ماتم گرفته
در پیش چشمش کودکی بی تاب دارد ...

دارد تلظی می کند شش ماهه ی او
لب های خشکیده دلی سیراب دارد

ای کاش فردا کودکان مثل گذشته
بر صفحه بنویسند : بابا آب دارد .

 

حسین علاءالدین


تعداد بازديد : 405
چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت: 23:42
نویسنده:
نظرات(0)
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است» امشب از جام دعا، جام نمازش، مس

جدید

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است»

امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است
عصر فردا که شود بر سر نی رقصان است


امشب از شوق شهادت به جهان می‌خندد
عصر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است

بوی پیراهن یوسف همه جا می‌پیچد
عصر فردا همه‌ی کرب و بلا، کنعان است

::

مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد
تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است

{رضا احسان‌پور :: محرم الحرام 1433}


تعداد بازديد : 10067
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 7:10
نویسنده:
نظرات(2)
شعر شب عاشورا _ علیرضا شریف واي اگر امشبِ اين دشت به فردا برسد شيون و گريه و آهم به ثريا برسد به

واي اگر امشبِ اين دشت به فردا برسد

شيون و گريه و آهم به ثريا برسد

به لب خشكِ تو دِغ مي كنم از غصه اگر

تيغِ خورشيد بر اين پهنه صحرا برسد

كوكبِ بختِ جدايي ز تو تقديرِ من است

چشم از رويِ تو بر هم نزنم تا برسد

به تنِ اصغرِ تو يك سرِ سوزن حس نيست

با كمي آب تلظّيش به لالا برسد

علي ات را بشناسند نخواهند گذاشت

بويي از پيرهنش نيز به ليلا برسد

بدنش مثلِ فدك پخشِ زمين خواهد شد

پاي عباسم اگر بر لبِ دريا برسد

گرگها يوسفِ خواهر به سرت مي ريزند

چاره ام چيست اگر كار به اينجا برسد؟

نيزه، خون، چكمه، سراشيبي گودال، سرت

عمرِ زينب به گمانت به تماشا برسد

رويِ تَل دخترِ مضطر شده مي ميرد اگر

پاي اسبي به لبِ تشنه ي بابا برسد

واي اگر پاي شقاوت به حرم باز شود

دست بي عاطفه بر چادرِ زن ها برسد

آتش و خيمه و غارت شدن هر چه كه هست

هيچ كس نيست به دادِ منِ تنها برسد

نذرِ بوسيدنِ سي جزء توام تا خودِ صبح

قبل از آني كه به قرآنِ تنت پا برسد

نفسِ سينه ي زينب، نفست مي گيرد

واي اگر امشبِ اين دشت به فردا برسد


تعداد بازديد : 507
جمعه 24 آذر 1391 ساعت: 13:05
نویسنده:
نظرات(0)
محمود ژولیده‌ امام حسین(ع)-شب عاشورا در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌ چه‌ سودایی‌

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌

چه‌ سودایی‌ ست‌ ای‌ یاران‌ كه‌ شد هر چهره‌ قرآنی‌

ز هر سو اشک می‌بارد هر عاشق‌ عالمی‌ دارد

كه‌ فردا می‌شود كشته‌ به‌ راه‌ عشق‌ سبحانی‌

كنون‌ اتمام‌ حجت‌ شد مرا ایام‌ غربت‌ شد

پس‌ از این‌ قسمت‌ ما را خداوندا تو می‌دانی‌

در این‌ غربت‌ خدا جویید ره‌ پیغمبران‌ پویید

چنین‌ با یكدگر گویید مناجاتی‌ ست‌ عرفانی‌

خدای‌ عالی‌ اعلی‌ به‌ عشق‌ لشگری‌ والا

نه‌ در این‌ وادی‌ غربت‌، به‌ جنت‌ داده‌ مهمانی‌

پس‌ از این‌ نیزه‌ و تیر است‌ پذیرایی‌ به‌ شمشیر است‌

در این‌ مهمانی‌ خونین‌ بُود این‌ میزبان‌ جانی‌

امان‌ از كربلا فردا در این‌ دشت‌ بلا فردا

 گل‌ دامان‌ پیغمبر شود پرپر به‌ آسانی‌

به‌ عاشورا قسم‌ امشب‌، بود شام‌ غم‌ زینب‌

 ولی‌ صبح‌ ظفر او را بود در راه‌ طولانی‌

پی‌ گندم‌ بنی‌ آدم‌ كُشند آزادۀ‌ عالم‌

كِشند بر نیزه‌ قرآن‌ را فروشند دین‌ به‌ آسانی‌

بیایید ای‌ همه‌ یاران‌، كنارم‌ ای‌ سبكبالان‌

 علی‌، قاسم‌، ابوفاضل‌، همه‌ یاران‌ میدانی‌

حبیبم‌ كو، زهیرم‌ كو، غلامم‌ كو، بریرم‌ كو

بگیریم‌ حلقۀ‌ ذكری‌ به‌ یاد مسلم‌ و هانی‌

رقیه‌، فاطمه‌، نجمه‌، سكینه‌، زینب‌ و كلثوم‌

ربابم‌ را كنید یاری‌، كند گهواره‌ جنبانی‌

انیس‌ كودكان‌ گردید، به‌ دور بانوان‌ گردید

كه‌ فردا می‌زند سیلی‌ عدو با دست‌ طوفانی‌

بسوزد خیمه‌ها فردا، دهد حق‌ خون بها فردا

 كه‌ خون‌ عشق‌ می‌ریزد به‌ خنجرهای‌ عریانی‌

تن‌ ذریۀ‌ زهرا شود فردا در این‌ صحرا

 همه‌ پامال‌ مركب ها، چه‌ شد رسم‌ مسلمانی‌

عدو حق‌ را رها كرده‌، كه‌ با ابلیس‌ تا كرده‌

 بَرد فرمان‌ ز استكبار، كند رفتار شیطانی‌

به‌ مظلومان‌ وفا شد نه‌، ز ظلم‌ و كین‌ ابا شد نه‌

 بریزد اشك‌ و خون‌ با هم‌ ز چشم‌ و سینه‌ بارانی


تعداد بازديد : 385
شنبه 04 آذر 1391 ساعت: 12:35
نویسنده:
نظرات(1)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف