من دختر حسین و ربابم سکینه ام

من دختر حسین و ربابم سکینه ام

من دختر حسین و ربابم سکینه ام

من دختر حسین و ربابم سکینه ام

من دختر حسین و ربابم سکینه ام
من دختر حسین و ربابم سکینه ام
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
من دختر حسین و ربابم سکینه ام

من دختر حسین و ربابم سکینه ام
اندر فراقشان به فغان در مدینه ام

آن لحظه های بودنشان یاد آورم
از سینه ناله ها زده فریاد آورم

با کاروانشان شده ام راهی سفر
هم آن سفر که کرد مرا زار و خون جگر

مقصود کاروان پدر دشت کربلا
آنجا که بود قافله را مرکز بلا

آمد مصاف قافله با لشگر عدو
بگرفت جیش حق زگرداب خون وضو

دیدم گلان فاطمه یک یک فدا شدند
سرها ز پیکران شهیدان جدا شدند

میدان که رفت بوسه زدم روی اکبرم
چندی گذشت رفت زدستم برادرم

گفتم عمو تشنه ام آبی رسان حرم
رفت و دگر نیامد علمدار محترم

دیدم سه شعبه تیر و گلوی برادرم
در انتظار که سیراب کنندش، مادرم

آه از وداع آخر بابا و دخترش
گریان نشسته زار و غمین در برابرش

گفتم کجا می روی ای جان من مرو
رحمی نما به دیده گریان من مرو

آه از دمی که شیهه زد وآمد، آه آه
اسبی به یال خونی و بی شاه، خیمه گاه

گفتم که ذوالجناح سوارت چه کرده ای
آن تشنه کام دار وندارت چه کرده ای

بابای من تشنه بود، خورد آب یا که نه
در آخرین دمش شده سیراب یا که نه

دیدم عمه را که دویدی به قتلگاه
گریان ناله کرد و کشیدی ز سینه آه

جانم بسوختی تو بی سر برادرم
آتش گرفته از غم هجر تو پیکرم

این هم گذشت و شام غریبان ما رسید
شامی که روزگار زآن شوم تر ندید

آغاز شد بی کسی و ایام غربتم
بر من رسید وقت شروع اسارتم

اسماعیل تقوایی


تعداد بازديد : 67
شنبه 01 مهر 1402 ساعت: 13:21
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف