تاسوعا حضرت عباس س - 38

تاسوعا حضرت عباس س - 38

تاسوعا حضرت عباس س - 38

تاسوعا حضرت عباس س - 38

تاسوعا حضرت عباس س - 38
تاسوعا حضرت عباس س - 38
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت


هنوز نام  تو  در دفتر زمان جـــاری اســت

و خون غیرت تو در رگ جهان جاری است

هنــوز  هـم  تو  امید  امـــــیدوارانـــی

زلال نام تو در بغض  کودکــــان جاری است

چه  دست  بود  فشاندی  به آب ها  که هنـــوز

حد یث عزت نــفس تو در زبـان جاری ا ست

و از  دو دست  تو دشت  وفــا و غیـــــــــرت را

دو رود پای گرفته است و همچـنان جاری است

مگر  نگاه   تو  د نبال  مشــــــک  می گـــردد

که رود اشگ زهر دیده  بی امان  جـــاری  است

وفا  به قامت  تو  قـــــدر  خویش  را ســـــــنجید

که  با  وفایی   تو   مثل  بیکران جــــاری است

و اوج  آبی  نامـــت   شبیه   معـــــجزه هســــت

که  بر   مناره  آفاق    چون  اذان جاری است

هنوز هـــم شفـــق آلود تســــت  چشم افــــــــق

پیام  سرخ  تو  در  متن آسمان جاری  است

سفیــــــــنه تـــــو  کنـــار فـــــرات یاس آلود

به خون نشسته و در بحر آرمان جـاری اســــت

 

به پای بوسی  دستان آسمانی  تو

هزار رود  فرات از نهاد جان جاری است

قســـــم به حرمت آن بــازوان قاطــــــع تو

که  دجله  دجله مرام تو در زمان جاری است

تو آب را  بــه  تمـــنای  تشنــــــگی  بــــردی

که  در مرام  تو   زخم از  پی سنان جاری است

********

سلام  بر  تو و  دستان  پر  سخاوت    تـــــــو

ســـلام  بــر  ادب  و  غیرت  و  نجابت  تـــــــو

ســـلام   بر  قـــــلم  بازوان  خـــــــونــینـــــت

كه  قطعـه  قطعـه شــد  از  بهر  قاطعیـــت  تـــو

سلام  بر  عرق  شـرم  گـــــــونه  ماهــــــــــت

که  قطره  قطره  چکید از  جبین  عصمت تـــــو

سلام  بر  شرف  و  مشی و مشق و میثـــــاقـــت

ســلام  بـر  دل  لبریـــــــــز  از  ولایت   تــــــو

چقدر  نــام  تو  همرنگ  جـــــانفشـانیهــاســـت

ســلام  بــر  تـو  و  آییـن  استـقا مت  تـــــــــو

سلام   بر   صدف   سینه   گهر  خیــــــــــــزت

سلام  بر  سعه  صــدر بی نها یـــت   تــــــــو

به  روز  حادثـه  بودی  پنــــــــــــــــاه   آل الله

شكست قامـت شاه از غـــــــــم شهادت تــــــــو

کشم  چگونه  غمت  را  به  رشـــــــــته تحریر

که  شرحه شرحه قلم شد زشرح  محنت  تـــــو


تعداد بازديد : 181
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:22
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر؟

یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر؟

با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش

این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی

تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر

***

حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی

تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر

تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...

چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر

تو خواسته ای حال که آبی نرساندی

سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر

***

تو خواسته ای تا همه دار و ندارت

پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر


تعداد بازديد : 183
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:22
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت


از خواهش لبهای او بی تاب شد آب

از شرم آن چشمان آبی آب شد آب

وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند

لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

آنقدر بر بانوی دریا سجده می‌کرد

تا در قنوت آخرش محراب شد آب

زیباترین طرح خدا بر پرده‌ها رفت

وقتی میان دستهایش قاب شد آب

یک لحظه با او بود اما تا همیشه

از چشمهای تشنه‌اش سیراب شد آب

آن تیرها، شمشیرها بارید و بارید

توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب

تیر آمد و ... از حسرت مشکی که می‌مرد

مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب


تعداد بازديد : 147
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:22
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت


مشک تشنه به روی دوشش بود

بی امان سوی علقمه می‌رفت

در نگاهش خروش دریا داشت

آسمان سوی علقمه می‌رفت

 

چشم ها محو شیوه‌ی رزمش

معرکه از صلابتش پُر بود

قلب سقای تشنه لب اما

از تب سرخ «العطش» پُر بود

خنکای شریعه را حس کرد

چشم خود را به خیمه ها می‌دوخت

لب او در نهایت ایثار

در کنار فرات هم می‌سوخت

 

مشک از شوق گریه پُر می‌شد

که تو لب تشنه ای و سیراب است

وَ تو از مشک خود پریشان تر

لب خشکت به یاد ارباب است

 

در هیاهوی موج های فرات

لحظه لحظه سراب می‌دیدی

لب خشک علی اصغر را

در زلالی آب می‌دیدی

 

جرعه جرعه وفا، محبت، عشق

مشک نه این سبوی ساقی بود

تو گمان می‌کنی که آب ولی

همه‌ی آبروی ساقی بود

 

پر گشودی دوباره سوی حرم

تیرها نیز پر درآوردند

تا که از راز تشنگیّ تو و

مشک لب تشنه سر درآوردند

 

ناگهان بغض مشک سر وا کرد

یک سه شعبه رسیده بود از راه

چشم های تو بوسه باران شد

در هجوم سه شعبه ها ناگاه

 

حاجت دست‌های پاک تو را

زودتر از خودت روا کردند

دست های گره گشای تو را

یک به یک از تنت جدا کردند

 

سنگ ها گرم استلام لبت

حج سرخت چه زود کامل شد

نیزه ها در طواف پیکر تو

بر سر تو عمود نازل شد

 

رمق از زانوان آقا رفت

بغض أدرک أخا که سر وا کرد

از روی اسب، پرپر و بی دست

سجده ات را که او تماشا کرد

 

تو به آغوش زخم ها رفتی

سایه ات از سر حرم کم شد

کمر کوه از غم تو شکست

قامت آسمان دگر خم شد

 

چشم ها در غروب تو می‌سوخت

دشت از داغ تو لبالب بود

تکیه گاه حرم! فراق تو

اول بی کسی زینب بود

 

بی‌پناهی خیمه ها، بی تو

هر دلی را پُر از محن می‌کرد

همه دیدند بعد تو ارباب

کهنه پیراهنی به تن می‌کرد


تعداد بازديد : 189
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده از تن جدا ابالفضل

من قوتی دیگر به تن ندارم

دستی دگر چون در بدن ندارم

سقا و رنگ از تشنگی پریده

دریای خون جاری ز هر دو دیده

تن لاله گون از خون جبین شکسته

لب تشنه و دست از بدن بریده

جان بر کف و در اوج سرفرازی

خجلت ز اشک کودکان کشیده

دریای اشک از چشم ما گرفته

هر قطره خون کز بازویت چکیده

از حنجر خشک تو دوست دارم

این بیت را بهتر ز صد قصیده

والله ان قطعتموا یمینی

انی احامی ابدا عن دینی

من زاده علی مرتضایم

من شاهبار ملک لا فتایم

یارب کمک کن این فرس برانم

این آب را به خیمه گه رسانم


تعداد بازديد : 289
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-امام حسین(ع)

 

به خیمه نام بلندت شگوم می آرد

علم به دست، مرامت رسوم می آرد

فراز دوش تو هفت آسمان اهل خیام

قمر برای عشیره نجوم می آرد

تو باب حاجنی و مرده می کنی زنده

قضای تو به قدر هم لزوم می آرد

برای برگ شفاعات حشر، مادرمان

"کف" تو را جهت مُهر و موم می آرد

نرو که عمر علی اصغرم به مشک توست

نرو که رفتنت اوقات شوم می آرد

نرو سکینه بفهمد ز پای می افتد

نرو که بعد تو دشمن هجوم می آرد

نرو که قافیه را باختم، بدون تو

عمود خیمه ات انداختم بدون تو...

***********  

پس از تو کاسه ی صبر برادرت سر رفت

گرفت وعده ی قنداقه و به لشکر رفت

از آن سه شعبه که چشم تو را زهم پاشید

یکی به حلق ظریف علی اصغر رفت

و بعد لحظه ی سخت وداع آخر شد

و بعد تیر به قلب عزیز حیدر رفت

"بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد"

بروی حنجر او ضربه های خنجر رفت

و بعد حمله ی دشمن به خیمه گاه افتاد

و بعد کار زدستان خواهرت در رفت

نخست مشعل خود را به خیمه ای انداخت

و بعد چشم حرامی به سمت دختر رفت

"برای غارت یک گوشواره ی کوچک

دو گوش رفت، گل سر شکست، معجر رفت"

اسیر موج حوادث شدم بدون تو

سوار ناقه ی "حارث" شدم بدون تو
تعداد بازديد : 215
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

السلام علیک یا قمر بنی هاشم علیه السلام

۱

ما راست سری خم شده سوی نیزه

افتاده به خاک پیش روی نیزه

باید که سری میان سرها باشی

هر سر که نمی رود به روی نیزه

 

۲

با سوز و گداز و شور و اخلاص بخوان

با حنجره ی زخمی احساس بخوان

صحن دل من عین حسینیه شده

ای عشق بیا روضه ی عباس بخوان



تعداد بازديد : 267
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-مدح


ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس

ای همه جان جهانم به فدا یا عباس

ای حسین دگر شیر خدا یا عباس

رتبه ات فوق تمام شهدا یا عباس

پسر شیر خدا شیر حسین ابن علی

دست رزمنده بود شمشیر حسین بن علی

ابوالفضل – ابوالفضل

ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو

پدرم باد فدای پدر و مادر تو

یوسف فاطمه دلباخته منظر توست

هدیه دوست شده دست تو چشم وسرتو

چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنا

پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات


تعداد بازديد : 206
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

غم از بهر مبارك بادم آمد

ز هر بیدادگر بیدادم آمد

به دستم ضربت شمشیر تاخورد

غلاف تیر قنفذ یادم آمد

دریغا حرمت مارا شکستی

دل یس و طه را شکستی

شما دست مرا ازمن گرفتید

چرا بازوی زهرا را شکستید؟

مرا ازکودکی خون جگر بود

هوای ترک دست و ترک سر بود

اگر بودم کنار بیت زهرا

برای فاطمه دستم سپر بود


تعداد بازديد : 179
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت


هزار بار اگر افتد به خاك پای تو دستم

هنوز از تو و از هدیه كمم خجل هستم

چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا

كه مشتبه شده برخلق من حسین پرستم

به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت

كه من زصبح ولادت به یاد چشم تو مستم

ببخش گر كه برادر زدم صدات برادر

تو نجل فاطمه من تا ابد غلام تو هستم

به شوق آنكه بریزم به پات تقد جوانی

ز كودكی دل خود را به تار زلف تو بستم

دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو

سرم شكست ولی عهد خویش را نشكستم

تمام عمر جز ین كه نیست تاب قیامم

تو تا اجازه ندادی به محضرت ننشستم

به پای عشق تو یك لحظه از دو دست گذشتم

علی به یاد همین بوسه داد به دستم

در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن

به عهد نامه چنین ثبت بود روز الستم

گرفته ام همه جا لحظه لحلظه دست تو (میثم)

اگر تو رشته گسستی من از كرم نگسستم


تعداد بازديد : 192
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع
حضرت علی اصغر(ع)-حضرت عباس(ع)


حرم از العطش اهل حرم می سوزد

آسمان هر دم از این غصه و غم می سوزد

ساقی تشنه لبان خشک دهان نعره به لب

روبه دریا زده تکیه به علم می سوزد

آتش افتاد به نیزار دل زار حسین

عازم علقمه شد حضرت سردار حسین

زیر لب زمزمه دارد برو و اما برگرد

و توکلت علی الله علمدار حسین

یارو سپهدارم ای علمدارم

بعد خدا عباس من تورا دارم .غمی ندارم

هیهات هیهات .من الذله .هیهات هیهات من الذله


نور چشمان ترمن بیا تا برویم

مرغک خسته پر من بیا تا برویم

علی اکبر من رفت و به معراج رسید

علی اصغر پسر من بیا تا برویم

تو روح دریایی

چه وقت لالایی ؟ پرچم مایی

تو روح طوفانی . موج دریایی

توعشق بابایی

ماهی معرکه سقا شده ماشاء الله

نیزه در دست چه غوغا شده ماشاءالله

چه جمالی . چه کمالی. چه قد و بالایی

علی عالی اعلی شده ماشاء الله

به حرم یک یل هاشمی نصب برگردد

به اسد تن بدهد مشک به لب برگردد

هم به میدان رود اولین قدم بردارد

لشکری پابه فرار عقب عقب برگردد

دست علی یارت .حق نگهدارت

محشری رزم حیدری وارت .شور و وقارت

هیهات هیهات .من الذله .هیهات هیهات من الذله

ای پدر جانب خیمه بیفکن نظری

گرچه کوچک بود اما مرا هست سری

پایه رفتن اگرم نیست به سرمی آیم

چه شود گر زمحبت مراهم ببری

عطش چه میدانم مست جانانم

مراببر بابا مرد میدانم . نور قرآنم

دل دعا کن قمر عشیره سالم برسد

هیهات هیهات .من الذله .هیهات هیهات من الذله

نکند بال و پرش به دست ظالم برسد

ای خدا ماه منیر بنی هاشم عباس

به حرم به آسمان بنی هاشم برسد

در دل علقمه فریاد زند بسم الله

نقش سربند سرش مدد ابا عبدالله

میرود آب رساند به حرم می گوید :

ذکر لا حول و لا قوه الا بالله

رقیه بی خوابه . تشنه آبه

دلی که چون حاجت در تب و تابه .دل ربابه

هیهات هیهات .من الذله .هیهات هیهات من الذله


تعداد بازديد : 325
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است

جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است

گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش

پر ز خوناب بود چشم من از آب تهی است

جان من می برد آبی که از این مشک چکد

کشتی ام غرقه به آبی که ز گرداب تهی است

هر چه بخت من سرگشته به خواب است حسین

دیده ی اصغر لب تشنه ات از خواب تهی ست

به روی اسب قیام و به روی خاک سجود

این نماز ره عشق است ز آداب تهی است

دست و مشک و علمی، لازمه هر سقاست

دست عباس تو از این همه اسباب تهی است

مشک هم اشک به بی دستی من میریزد

بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است


تعداد بازديد : 172
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)

 

مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته

و از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته

وآب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد

همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته

نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد

وآب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته

غبار و شیهه‌ی اسبان کمان و تیغ دغا

نســیـم، زیــر علـم، می‌خزید آهسـته

سـوار، خـم شد واز اسب، به زیر افتاد

بـــه‌روی خــــاک بـــلــا  آرمــید آهسته

و در میــان هیـاهوی اسـب‌ها، آن مرد

صدای ناله‌ی زهرا (س)، شنید آهسته

و بـــر جنــــازه‌ی او آفــتــاب را دیــــدم

که زیــر بار غمش می خمید ، آهسته

و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند

ســتــون خیمــه‌ی او را کشید آهسته


تعداد بازديد : 255
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

دارد زمان آمدنت دیر می‌شود

دارد سکوت دشت نفس‌گیر می‌شود

سقا؛ رجز بخوان که نلرزد دل حرم!

دارد صدای هلهله تکثیر می‌شود

یک سو فتاد مشک و به یک سو دو دست تو

دارد وفا به مهلکه تصویر می‌شود

برخیز عمو؛ اگر تو نباشی کنار ما

هر ناکسی به غارتمان شیر می‌شود

گویا نصیب قافله دیگر اسارت است

ورنه نگاه عمه چه تعبیر می‌شود؟!

بعد از تو، زندگی همه اندوه و حسرت است

بی تو صدای آب چه دلگیر می‌شود!

بابا شکسته شد کمرش پیش پیکرت

روزش بدون روی تو شبگیر می‌شود

می‌دانم از چه بود که نیزه‌نشین شدی

با رسم کوفیان ز تو تقدیر می‌شود!

راه دراز شام و تماشای روی تو

وای از دل رقیه؛ به ره، پیر می‌شود
تعداد بازديد : 203
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع


حضرت عباس(ع)-شهادت

 

آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاک

آسمانیست که افتاده زمانی بر خاک

 آفتابی است که در خاطره ی شب ها ماند

 بوسه ی نیمه تمامیست که بر لب ها ماند

 آب، عکسی است که در چهره ی جام افتادست

آهوی تازه خرامی که به دام افتادست

 آب، پیش از عطش خاک، نمایان بودست

جوهر زخمی خودکار خدایان بودست

 آب، بادیست که از ماه به مریخ وزید

 در زمین خون شد و از پیکر تاریخ چکید

 آمد و آمد و آیینه ی چشم همه شد

 عاقبت مایه ی شرمندگی علقمه شد *

نخل ها نعره کشیدند که این جا باغی ست

 آه در حافظه ی آب چه ظهر داغی است!

 داغ آن ظهر چه با سینه ی دریا می کرد؟

"دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد" 

ظهر بود و عطش فاجعه یاغی شده بود

ماه دریا نفس قافله ساقی شده بود

ماهساقی به حرم خانه ی خون آمده بود

 آتشی بود که از خیمه برون آمده بود

 مشک های تهی خسته، نگاهش کردند

 کودکان حرم آهسته، نگاهش کردند

 بر لبش تشنگی شرجی صد جام و سبوست

"آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست"

 لشکر شام فغان کرد که سردار آمد

 بگریزید، که آن شیر علمدار آمد

ساعتی رفت که از لشکریان خود انداخت

 نظری بر لب خشکیده ی آن رود انداخت *

آه ای قافله سالار جوانمرد حسین!

آه ای ماه تماشایی شبگرد حسین!

رود می خواست تو با خاطر شادش برسی

آب در چشم تو زل زد که به دادش برسی

آب را ریختی و فصل شکوفایی بود

خاک بر سر شدن آب تماشایی بود

آب آن روز نمی مرد و تقلا می کرد

"جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد"

آب در سینه ی خود شعله ی آهی انداخت

ماهساقی به سوی خیمه نگاهی انداخت

ساقی آن روز سبوی همه را خالی کرد

مشک بر شانه ی او گریه ی خوشحالی کرد

چه نجیبند غریبان که جدا می مانند!

دستهایی که لب علقمه جا می مانند

مشک آبی که چه لبهاست همه بیمارش

"هر کجا هست خدایا به سلامت دارش"*

آه ای قافله سالار جوانمرد حسین!

 آه ای ماه تماشایی شبگرد حسین!

 مشک را بردی و صد زخم کبود آوردی؟

 و دو بازو که نه انگار دو رود آوردی

خیمه ها منتظر برق نگاهت بودند

 همه ی چلچله ها چشم به راهت بودند

 تیغ هایی که به قصد تو هجوم آوردند

 همگی از همه سو پشت و پناهت بودند

 عطش رود به فرمان تو جاری شده بود

نخل های عطش آلوده سپاهت بودند

 چه کمان ها که به دنبال کمین می گشتند

 تیرها در به در چشم سیاهت بودند

 کودکان حرم آن روز همه دانستند

 خیمه ها، سوخته ی آتش آهت بودند

 تیغ ها مثل هلال آمده بودند برون

زخم ها خیره به آن صورت ماهت بودند

 تو به لب تشنگی تیغ محبت کردی

 آب های کف آن رود گواهت بودند *

آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاک

آسمانیست که افتاده زمانی بر خاک

آب از آن روز دلی را به دوا شاد نکرد

"یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد"

آب از آن روز به خون خواهی جام آمده است

آب زخمی است که از کوفه به شام آمده است


تعداد بازديد : 245
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت

 

ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور

هر لحظه‌ روشنی بدرخشی به پای نور

هفت آسمان شكوه تو را جلوه می‌دهد

ای نور باشكوه تویی ماجرای نور

از هالة وجود تو ماه آفریده‌اند

از روشنای هر سخن تو دعای نور

ای آشنای سبز ولایت به شوق تو

باید زمین ترانه بخواند برای نور

پشت سری و سایة نور برادری

آری چه دیدنی است زمین با دو آیه نور

ای حضرت زلال وجودت مطهر است

تو چشمه‌ای زلالیت از حوض كوثر است

ای چشمة محبت عالم وجود تو

باران كرامتی است به امواج جود تو

دنیا بهشتی است ز شرح معطرت

هر جا كه بو كنیم رسد بوی عود تو

دریا نمایشی است ز اوج فضائلت

پیچیده موج موج در عالم سرود تو

سقا اگر نیامده بودی صفا نبود

دریا نداشت جلوه‌گری‌ با نبود تو

پیشانی سپیدة تو پینه بسته بود

از بس زیاد بوده شكوه سجود تو

با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی

تو عبد صالحی كه خدا را نشان دهی 

هر كس كه دید روی تو را چشم بر نداشت

این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت

تا عرش سر كشیده‌ای ای قلة ادب

گر چه زمین ز اوج شكوهت خبر نداشت

بر شانة تو پرچم باب الحوائجی است

هرگز كسی ز روی تو این نام برنداشت

تكرار جنگ‌های تو صفین دیگری است

این جنگ‌ها به جز تو دلیر دگر نداشت

تنها‌ترین كبوتر عرش خدا حسین

غیر از علیّ اكبر و تو بال و پر نداشت

پرتاب نیزه تو نظیری نداشته

این علقمه به جز تو امیری نداشته

دست خدا تو را به بلندا كشیده است

رعناترین صنوبر باغ آفریده است

یك قطره بود و جلوه دریا شدن گرفت

آبی كه از دهانة مشكت چكیده است

بیهوده نیست گریة صبح طلوع تو

گر آفتاب غنچه ز دست تو چیده است

خیره شده به سمت تو چشمان آسمان

حتماً شبیه  روی تو ماهی ندیده است

مولا ببین تو شوق طواف فرات را

دیگر چه عاشقانه به كعبه رسیده است

هر روز و شب به گرد مزارت طواف اوست

پائین پای مرقد تو اعتكاف اوست

دریا نشسته زیر قدم‌های مشك آب

با موج، بوسه‌ها زده بر پای مشك آب

زخمت كه خنده می‌زند او گریه می‌كند

خونابه می‌چكد ز سراپای مشك آب

بر شانه‌های خسته‌ات اكنون نشسته است

چندین نگاه غرق عطش جای مشك آب

از چشم‌های پارة مشكت امید ریخت

تا تیر گشت محو تماشای مشك آب

لب تشنه روی خاك اگر مانده غم مخور

بانوی آبها شده سقای مشك آب

ای كاش دستهای شما بر زمین نبود

آقا چقدر خوب شد ام‌البنین نبود

گویا كه چشم علقمه در خواب مانده بود

سقای دشت تب زده بی آب مانده بود

دریا كه از نوازش دست تو آب خورد

در اوج تشنگی تو سیراب مانده بود

گهواره‌ای ز دست عطش تاب می‌گرفت

چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود

باران تیر بود تو را دوره کرده بود

دریا میان حلقة مرداب مانده بود

آنجا که می گریست کنار تو آفتاب

زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود

با یاد قبر کوچکت ای آیة‌ رشید

آهی بلند بر لب هر سرو قد کشید


تعداد بازديد : 333
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

السلام علیک یا ابا الفضل العباس

 

سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد

از آب پرس از چه ز سقا حیا نکرد

تجدید شد وضوی نماز امام عشق

بیهوده دست خویش به آب آشنا نکرد

تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد

سر شد دو تا و، قد بر دو نان دو تا نکرد

جز لحظه ای که مشک به دندان گرفته بود

در عمر خویش خنده ی دندان نما کرد

دندان کند، چو گره وا نشد چرا

دندان او هم آن گره ی بسته وا نکرد

معراج او را به روی زمین شد ز پشت زین

همچون نبی عروج به سوی سما نکرد

مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت

حق سجود عشق، چو او کس ادا نکرد


تعداد بازديد : 127
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس (ع)-مدح

 

در کشور عجم عربی سروری کنی

چیزی نمانده است که پیغمبری کنی

با عشق تو ارامنه پیوند می خورند

در کار و کسبشان به تو سوگند می خورند

زرتشتیان برای شما تکیه می زنند

سینه برای مشک تو با گریه می زنند

دل دادگان خال تو آزاد مکتبند

با غیرتان ری همه عباس مذهبند

لختی بخند سوره سلمان نزول کن

اهل ری ام مرا به غلامی قبول کن

رخصت بده رکاب بگیرم برایتان

شاید نصیب شد سفر کربلایتان

بالا بلند ای قمر ایل مرتضی

یعسوب دین علقمه تمثیل مرتضی

بعد از شما نواده یل بی سپر علی

مثل تو و حسین و حسن پر جگر علی

دست مرا بگیر نه با دست با پرت

بی دست کربلا نظری جان مادرت



تعداد بازديد : 157
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت


«علم عشق تو بر بام سماوات بریم»

دست در دست برآریم و به میقات بریم

«در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد»

گام در گام تو حق چشمه ای از زمزم زد

«عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد»

شورش و واهمه ای در همه اعضام افتاد

«همه را نعره زنان، جامه دران می داری»

تا که از علقمه مشکی به حرم می آری

«ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند»

این گروهی که به تو راه حرم می بندند...

«عقل و جان، گوهر هستی به نثار افشانند»

این جماعت که در این بادیه سرگردانند

مشک بر دوش نهادی که فراتی ببری

که در این ظلمت شب، آب حیاتی ببری

آمدی میمنه تا میسره بر هم ریزی

شوکت هیمنه را یکسره بر هم ریزی

دست دندان شد و تا خیمه تقلّا می کرد

«طلب از گمشدگان لب دریا می کرد»  

زینب آمد به تل امّا همه جا توفان بود

«او نمی دیدت و از دور خدایا! می کرد»

قصد کرده ست که ارباب تو کاری بکند

«یار باز آید و با وصل قراری بکند»

اندکی خیره به شط مانده تأمّل کردم

باز در دفتر خود فکر تغزّل کردم...

تا علم در ید بیضای تو بالا باشد

اژدهایی به کف و آیت موسی باشد

اقتدا کرده به تو جمع کثیری، امّا

عرضه ای نیست اگر هرچه تقاضا باشد

«پاسبان حرم دل شده ای شب همه شب»

نامت از روز ازل حضرت سقا باشد

«عجب از کشته نباشد به در خیمه ی دوست»

تا که سقّای مجزّای فُرادی باشد

«قل هو الله!» به آن «لم یلد و لم یولد»

که وفاداری و ایثار تو یکتا باشد

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه!»

می کشیمان اگر آن چهره هویدا باشد

«ایّ ذنب قتلت» باز به امداد آمد

«در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد»

گفتم آهسته به خود قصه ی شیرینت را

بیستون علقمه شد، بر لب فرهاد آمد...

این که در چهره ی خود صولت حیدر دارد

«دلبر ماست که با حُسن خداداد آمد؟»

دشمن از شام مدینه خبری می خواهد

باز از سوی تو شقّ القمری می خواهد

«در نظربازی ما بی خبران حیرانند»

دیدند دست تو چشم دگری می خواهد

زیر لب زمزمه کردی که کسی می آید

«مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید»

یوسف این بار کنار تو شتابان آمد

پیرهن بود که تا دیده ی کنعان آمد

مات بر روی تو فرمود که ای سرو روان

«شاه شمشاد قدان! خسرو شیرین دهنان!»

دست افشانده ای آنقدر که بی دست شدی

بوی کوثر به مشام آمده سرمست شدی؟

معجز کیست که اینگونه خسوفی شده ای

واژه در واژه ی خود متن لهوفی شده ای

چه قَدَر از تو هجا کم شده! دستانت کو؟

حرفی از مشک مزن، گوهر دندانت کو؟

علم و بیرق تو دست حسود افتاده ست؟

قامت خیمه ام از ضرب عمود افتاده ست؟

 خیز از جا بنگر پشت مرا خم کردی

ماه برخیز! مرا ماه محرّم کردی...


تعداد بازديد : 281
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس (ع)-مدح

 

عاشق اگر شدم اثر چشم های تو

اصلاً تمام زیر سر چشم های تو

تو سنگ مرده را به نگاهی طلا کنی

این کیمیا گری هنر چشم های تو

تازه رسیده گندم ری را خریده ای

این خصلت بخر ببر چشم های تو

تا اِن یکاد صبح و شب زینب تو هست

بال فرشته ها سپر چشم های تو

این جا مدینه نیست به فکر نقاب باش

مشتی حسود دور و بر چشم های تو


تعداد بازديد : 333
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:16
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 44
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف