تاسوعا حضرت عباس س - 43

تاسوعا حضرت عباس س - 43

تاسوعا حضرت عباس س - 43

تاسوعا حضرت عباس س - 43

تاسوعا حضرت عباس س - 43
تاسوعا حضرت عباس س - 43
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت عباس ع

ضرت عباس (ع)-شهادت 

 

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای

خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى

آب از هیبت عباسى تو مى‏لرزد

بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى

به سجود آمده‏اى یا که عمودت زده‏اند

یا خجالت زده‏اى وه که چه زیبا شده‏اى

یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت

کمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى

منم و داغ تو و این کمر بشکسته

تویى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى

سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى

اندکی فکر خودت باش ببین تا شده‏اى

مانده‏ام با تن پاشیده‏ات آخر چه کنم؟

اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى

مادرت آمده یا مادر من آمده است؟

با چنین حال به پاى چه کسى پا شده‏اى؟

تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود

در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏اى


تعداد بازديد : 299
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-حضرت زینب(س)

 

یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین

پسر فاطمه هستی پسر ام بنین

تو علمدارترین صاحب پرچم هستی

تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی

تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود

تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود

گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس

تو شدی آبروی حضرت زهرا عباس

منِ زینب چه کنم بی تو در این دشت بلا

من و یک خیمه ی پر کودک و زن در صحرا

دست تو قطع شد و دست مرا می بندند

چشم تو پاره و بر گریه ی من می خندند

جگر من شده چون چشم تو پاره پاره

دختر شیر خدا بعد تو شد آواره

از شکافی که به فرق سر تو افتاده

معجر از روی سر خواهر تو افتاده

به همان محکمی ضربت نامرد عمود

خورده ام سیلی و رخساره ی من گشته کبود

تو سر نیزه و من محمل بی پرده اخا

سهم تو علقمه و قسمت من شام بلا


تعداد بازديد : 254
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

 

آن طرف سمت نخل ها دیدم

دسته دسته هر آن چه گنجشک است...

خسته از بال وپر زدن، تشنه

دور میدان کوچک مشک است

 

تشنه بودم ولی در آن لحظه

خواستم تا کمی ثواب کنم

خواستم جیک جیک آن ها را

هم نوا با صدای آب کنم

 

دست بردم به زیر مشک ولی

ناگهان باد و خاک و طوفان شد

ابرهای سیاه...باران...بعد...

مشک بی چاره تیر باران شد

 

هم زمان رعد و برق های مهیب

سوی گل های بی زبان رفتند

بعد گنجشک های آواره

پر زدند و به آسمان رفتند

 

سحر از جا پریدم و دیدم

سخت از روی تخت افتادم

چشم ها یم چقدر تار شدند

بال ها را به آسمان دادم

 

دست هایم عجیب می لرزند

ننویسم چه بر سرم آمد

فقط این را بگویم آن لحظه

خوب شد زود مادرم آمد


تعداد بازديد : 231
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

کاش در تقدیرمان احساس بود ** بندگی حضرت عباس بود
کاش مشمول عطایش می شدم**گرد سرگردان پایش می شدم
کاش از احساس او پُر می شدیم**سنگ بودیم و از او دُر می شدیم
کاش دستی در مدارج داشتیم**رنگی از باب الحوائج داشتیم
گر چه پیش حضرتش ناقابلم **قاب کردم عکس او را در دلم
محو رخسارش ز جان و دل شدم**من گرفتار ابو فاضل شدم
هر دلی بسته به گیسوی اوست**قبلگه قبله خال روی اوست
شهره آفاق در جود و سخاست**او امام عباس اهل کربلاست
کاش با یک آن نگاه مست خود**دل گرو بستاند او با دست خود
دست خواهش های من بیمار اوست**حاجت نا گفته دادن کار اوست


تعداد بازديد : 361
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:13
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است
دل من میبرد آبی که از این مشک چکد
کشتی ام غرقه به آبی که زگرداب تهی است
به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
این نماز ره عشق است زآداب تهی است
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من میریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است .


تعداد بازديد : 259
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:48
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

چشم های حرمله چشم از خیانت بر نداشت

چشم چون گفتم به مولایم به چشمم تیر کاشت

چشم طاها چشم حیدر چشم زهرا چشمه شد

چشم دادم چشم بستم از جهان بی چشم داشت


تعداد بازديد : 311
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:35
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟

یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟

 

با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش

این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

 

تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی

تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر

 

***

 حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی

تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر

 

تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...

چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر

 

تو خواسته ای حال که آبی نرساندی

سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر

 

***

 تو خواسته ای تا همه دار و ندارت

پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر

=-=-=-=-=-=-=-=-=-علیرضا لک


تعداد بازديد : 441
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:29
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

به عرصه كربلا كفر چو طغيان گرفت

ظلم جهانگير گشت نقطه ايمان گرفت

 

گلبن گلزار دين خزان شد از باد كين

خار ستم سر به سر دامن بستان گرفت

 

بلبل دستانسرا رو به هزيمت نهاد

زاغ سيه روزگاه طرف گلستان گرفت

 

فغان لب تشنگان گذشت از كهكشان

حضرت عباس را سكينه دامن گرفت

 

گفت تو سقاى آب ما همه در پيچ و تاب !

نتوان يك جرعه آب ز بهر طفلان گرفت ؟!

 

عباس با حال زار كشيدش اندر كنار

غبار غم از رخ آن گل پژمان گرفت

 

وعده آب روان داد به آن خسته جان

اذن كه تا آرد آب از شه عطشان گرفت

 

گفت كه اى نور عين نو گل باغ حسين

به نرخ گيرم آب اگر كه بتوان گرفت

 

به ديده اشگبار گشت به مركب سوار

مشك تهى آب را به دوش ز احسان گرفت

 

تيغ مشعشع كشيد زهره عدوان دريد

پهلوى كردان شكافت عرصه ميدان گرفت

 

راه فرار از نبرد بست به بهمن ز فن

تيغ گران از كف رستم دستان گرفت

 

از تف تيغش فتاد لرزه بر اندام خصم

خال خدنگش هدف چهره كيوان گرفت

 

از دم تيغش يكى روى به دوزخ نمود

ز آتش قهرش يكى جان بخ نيران گرفت

 

ز الحذر و الحذر به گوش فلك گشت كر

زالفرار الفرار سينه گردون گرفت

 

در ظلمات سيه سد سكندر شكست

بار دگر همچو خضر چشمه حيوان گرفت

 

ديد كه آب فرات موج زنان مى رود

چشمه چشمش ز اشك صورت عمان گرفت

 

گفت الا اى فرات چشمه آب حيات

كناره كى تا كنون كسى ز مهمان گرفت ؟!

 

ما زعطش در تعب ، تو مى روى خشك لب

مشك پر از آب كرد به كف و سر و جان گرفت

 

تير به چشمش زدند سينه سپر ساخت او

دست ز جسمش فتاد مشك به دندان گرفت

 

تير زدندش به مشك دست ز هستى كشيد

ريخت چو آبش به خاك سر به گريبان گرفت

 

گفت كه اى بينوا مى روى اندر كجا؟

چون ز تو در خيمه ها سكينه پيمان گرفت

 

ز ضرب تيغ و سنان گشت تنش غرقه خون

به خاك ، از زين ، مكان آن مه تابان گرفت

 

ناله «ادرك اخا» رسيد در خيمه ها

غبار غم دامن شاه شهيدان گرفت

 

رخت به ميدان كشيد جامه طاقت دريد

بر سر نعشش رسيد سرش به دامن گرفت

 

ديد تنش غرق خون ماه رخش لاله گون

خون زد و چشم ترس به چشم گريان گرفت

 

گفت علمدار من ، مونس و غمخوار من

گشتى عمر ترا ورطه طوفان گرفت ؟!

 

خيز كه در خيمه ها سكينه با اشك و آه

كنون دامن زينب نالان گرفت


تعداد بازديد : 207
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

در کنار علقه سروی زپا افتاده است

یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است

در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه

ناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است

از نوای جانگذار ساقی لب تشنه گان

لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است

شه سوار اسب شد تاسر بمیدان رویکرد

تا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است

ناگهان از صدر زین افکند خود را بر زمین

دید بسم الله از قرآن جدا افتاده است

تا کنار نهر علقم بوی عباسش کشید

دید برخاک سیه صاحب لوا افتاده است

کرده در دریای خون ماه بنی هاشم غروب

تشنه لب سقای دشت کربلا افتاده است

دست خود را بر کمر بگرفت و آهی بر کشید

گفت پشت من زهجرانت دوتا افتاده است

خیز برپاکن لوا آبی رسان اندر حرم

از چه رو برخاک این قدرسا افتاده است

بهر آبی در حرم طفلان من در انتظار

از عطش بنگر چه شوری خیمه¬ها افتاده است

هر چه شه نالید عباسش زلب لب برنداشت

دید مرغ روح او سوی سما افتاده است

گفت بس جسم برادر را نرم در خیمه گاه

دید هر عضوی ز اعضایش سوا افتاده است

حال زینب رامگو علامه از شه چو ن شنید

دست عباس علمدارش جدا افتاده است


تعداد بازديد : 227
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

افتاد دست راست خدايا زپيكرم

بر دامن حسين رسان دست ديگرم

دست چپم بجاست اگر نيست دست راست

اما هزار حيف كه يك دست بى صداست

گر مرا افتاد از تن دست راست

شكر حق دارم كه دست چپ بجاست

آن كه تن را پى كند در راه دوست

تيغ و زوبين ، نرگس و ريحان اوست

جمله مى دانيد حيدرزاده ام

جان خود در راه جانان داده ام

دست من بالاى دست ماسواست

دست سرباز حسين دست خداست

گر نيفتد از بدن در عشق يار

دست بادش در بدن بهر چه كار؟!


تعداد بازديد : 183
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

در پيش تو، اى ساقى سر مست ، نشستم

افتادى و، منهم به تو پابست نشستم

ديدم به لب عقلمه ، به صحنه گلگون

آراسته از سرو و قدت هست و نشستم

تا اينكه تو را خوب در آغوش بگيرم

در پيش تو اى عاشق بى دست نشستم

دشمن به من عرش نشين ، خنده همى كرد

كز شوق تو، بر فرش چنين پست نشستم

لرزيد مرا پاى ، چو ديدم كه سرشگست

با خون لب خشك تو پيوست ، نشستم

در فرق تو ديدم اثر ضرب عمودى

دستم ز تاءسف ، زده بر دست ، نشستم

من خسته و بى تاب و، حرم منتظر آب

زان تير كه بر چشم تو بنشست ، نشستم

من داغ على ديدم او، از پا نفتادم

پشت من از ين داغ تو بشكست ، نشستم

نوميد نگردد، كسى از درگه عباس

اينجا كه (حسان ) باب مراد است نشستم


تعداد بازديد : 187
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

رسيد ناله در حرم به گوش شاه محترم

اخى بيا تو در برم نگر به حال مضطرم

شنيد آن امير حى به يك قدم نمود طى

بگفت آمدم ز پى فداى قامتت شوم

ز دل كشيد ناله اى به رخ فشاند هاله اى

ز اشك همچو لاله اى ، نمود سرخ دشت و يم

تمام بلبلان من تهى ز گلستان من

نه قاسم جوان من نه اكبر و نه جعفرم

تو هم شدى بخون طپان غمت مرا به دل نهان

زجاى خيز يك زمان به دست گير اين علم

سكينه در خيال تو مرا غم وصال تو

چگونه بى جمال تو به خيمه روى آورم


تعداد بازديد : 262
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

خیل ملک ملتجی به نام ابو الفضل

جن و بشر سر به سر غلام ابو الفضل

هر که بود در دلش فروغ ولایت

میشود آگاه از مقام ابو الفضل

بوسه به خاک درش زنند به اخلاص

پادشاهان بهر احترام ابو الفضل

بر سر بام جهان همیشه نوازد

کوی شهامت فلک به نام ابو الفضل

اهل وفا نیست هر کسی که نیاموخت

درس وفاداری از مرام ابو الفضل

ساقی دوران به دشت کرببلا ریخت

باده رنج و الم بجام ابو الفضل

جور مخالف ببین که بر لب دریا

خشک شد از قحط آب کام ابو الفضل

گشت قیامت بپا چو خیمه بدیدند

در پی آب روان قیام ابو الفضل

چشم فلک خیره شد چو دید به میدان

چهره ی همچون مه تمام ابو الفضل


تعداد بازديد : 265
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

چشمم از اشك پر و مشك من از آب تهي است

جگرم غرق به خون و تنم از تاب تهي است

گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش

پر زخوناب بود چشم من از آب تهي است

بروي اسب قيامم بروي خاك سجود

اين نماز ره عشق است از آداب تهي است

جان من مي برد آن آب كزين مشك چكد

كشتي‌ام غرق در آبي كه زگرداب تهي است

هر چه بخت من سرگشته به خواب است حسين

ديده اصغر لب تشنه‌ات از خواب تهي است

دست و مشك و علمي لازمه هر سقا است

دست عباس تو از اين همه اسباب تهي است

مشك هم اشك به بي‌دستي من مي‌ريزد

بي سبب نيست اگر مشك من از آب تهي است

شعر آن است شهابا كه زدل برخيزد

گيرم از قافيه و صنعت و القاب تهي است


تعداد بازديد : 345
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

جمال حق ز سر تاپاست عباس

به يكتايى قسم ، يكتاست عباس (ع )

شب عشاق را تا صبح محشر

چراغ روشن دلهاست عباس (ع )

خدا داند كه از روز حوادث

امام خويش را مى خواست عباس (ع )

اگر چه زاده ام البنين است

وليكن مادرش زهراست عباس (ع )

بنازم غيرت و عشق و وفا را

از آن دم علقمه تنهاست عباس (ع )

كه در دنيا بُوَدْ باب الحوائج

شفيع عاصيان فرداست عباس (ع )


تعداد بازديد : 421
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

جانم بفدای تو، ای ماه بنی هاشم

قربان وفای تو، ای ماه بنی هاشم

ای عبد مطیع حق، حق داده تو را رونق

این است جزای تو، ای ماه بنی هاشم

تو ساقی عطشانی، سقّای یتیمانی

رحمت بصفای تو، ای ماه بنی هاشم

تو اصل مناجاتی، تو قبلۀ حاجاتی

چشمم به عطای تو، ای ماه بنی هاشم

ای نور هدی عبّاس، شمع شهدا عبّاس

سوزم بعزای تو، ای ماه بنی هاشم

هرگزنشود نومید، هر کس بتو روی آرد

نازم بسخای تو، ای ماه بنی هاشم

ای آب بقا عبّاس، خورشید لقا عبّاس

مشتاق لقای تو، ای ماه بنی هاشم

چون نیست مرا توفیق، تا دست تو را بوسم

بوسم کف پای تو، ای ماه بنی هاشم

در موقف رستاخیز زهرا به تو می نازد

این فخر برای تو، ای ماه بنی هاشم


تعداد بازديد : 265
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

عباس آمد و به كف از آه خود علم

چون قرص آفتاب كه تابد به صبحدم

گفتا كنون نه جاى علمدارى من است

اين آه كودكان تو و اين ناله حرم

اذن جهاد دشمن از آن شه گرفت و داد

بر پاى شاه بوسه و بر دست شد علم

با نوك نيزه خصم به هم كوفت تا شكافت

قلب سپاه و پس به سر آب زد قدم

پر كرد مشك و خواست لب خشك تر كند

ياد آمدش ز تشنگى سيد امم

آن آب را نخوردو روان شد به خيمه گاه

كابى دهد به تشنه لبان ديار غم

دورش سپاه چون گهرى بود آبدار

همچون نگين احاطه نمودند لاجرم

خستند هر دو دست وى از خنجر جفا

بستند هر دو چشم وى از ناوك ستم

تيرى به مشكش آمد و آبش به خاك ريخت

تنها نريخت آب كه خونش بريخت هم

شد مشك او ز آب تهى قالبش ز خون

نخلش ز پا در آمد و سروش خميد هم


تعداد بازديد : 329
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:15
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

تا تو بودي خيمه ها آرام بود

دشمنم در كربلا نا كام بود

تا تو بودي من پناهي داشتم

با وجود تو سپاهي داشتم

تا تو بودي خيمه ها پاينده بود

اصغر شش ماهه من زنده بود

تا توبودي خيمه ها غارت نشد

بعد تو كس حافظ يارت نشد

تا تو بودي چه ره ها نيلي نبود

دستها آماده سيلي نبود

تا تو بودي دست زينب باز بود

بودنت بهر حرم اعجاز بود

تا كه مشكت پاره و بي آب

دشمن بر كينه ات شاداب شد


تعداد بازديد : 307
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:15
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

بیا که بار امانت بمنزل افتاده

بیا که کشتیت ای نوح در گل افتاده

زراه لطف قدم نه دمی ببالینم

که سخت کار من اینجا به مشگل افتاده

زشوق اینکه رسد موجی از محبت تو

دلم چوگوهر خونین بسا حل افتاده

بدآنطریق که جان میدمند بر ابدان

محبت تو پریروی در دل افتاده

به مجلسم چونهی پا بهوش باش ایگل

که مست نرگس چشمت به محفل افتاده

به ناب خرمن زلفت دلم گرفته مکان

خبر دهید که آتش به حاصل افتاده

به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس

برای دیدنت این خار حائل افتاده

چنانکه پای درختان حسان ثمر ریزد

دو دست پور علی در مقابل افتاده


تعداد بازديد : 273
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:14
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

دست تو پرورده دست خداست

قطع دست حق به عالم كي رواست

حق رضا شد تا تو را بيند شهيد

چون تو كس از اين گلستان گل نچيد

بود سقا در دل خون غوطه ور

خون همي جوشيدش از پا به سر

آشنا شد چون صدا بر گوش او

ديد مولي گشته هم‌آغوش او

كرد سيري در حرم با چشم دل

گفت با آن غيرت سرو چگل

كي برادر حق زهرا مادرت

حرمت بابا و جدّ‌اطهرت

تا كه در پيكر رمق باشد مرا

سعي در اجراي حق باشد مرا

تشنه لب دادم به راهت جان خويش

سر نهادم بر سر پيمان خويش

با چنين حال اي عزيز كردگار

هستم از اطفال عطشان شرمسار

لوح عشقم را بزن مهر قبول

تا بگيرم جام از دست رسول

ده مرا از مرحمت خط رضا

تا بنوشم مي زدست مرتضي

گشت گريان زين الم خون خدا

ريخت دُر از ديده در اين ماجرا

بوسه زد بر چهره گلگون او

زد به لوح عشق مُهر از خون او

تا رساند پير دانش را سلام

تا بماند راه پاكش مستدام

تا زايثارش ملك حيران شود

از قيامش جاودان قرآن شود

زين غم عظمي عزيز فاطمه

بر سر نعش شهيد علقمه

بر كمر بگرفت دست خويش را

كرد نفرين خصم كافر خويش را

گفت دردا رفت سقايم زدست

قامتم زين ماتم عظمي شكست

زين مصيبت پشت گردون گشت خم

تا ببوسد دست آن صاحب علم

كلك مرداني زغم خونبار شد

راه عاشورائيان تكرار شد


تعداد بازديد : 201
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:12
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 44
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف