می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب

می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب

می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب

می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب

می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب
می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟ ب

می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش
ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمی بینی مگر غرق مناجات است او؟
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا عمّه تماشا می کند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای ناله های آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمه ی نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینه اش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسه ی پیغمبرش
دیر اگر برخیزی از جای خودت یابن الدعی
عمّه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش


شاعر:قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 207
دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف